نام های نفیس ایرانی (حرف ه)

نامهای ایرانی که با حرف "ه" شروع می شوند

نام تلفظ معنی هاتف Hatef آواز دهنده ، سروش ، فرشته  وحی ، خواننده هاجر Hājar فرار، نام مادر حضرت اسماعیل هادی Hādi راهنما ، هدایت کننده هارون Hāroon کوه نشین ، قاصد ، پیک ، نگهبان ، نام برادر حضرت موسی هاشم Hāshem دوشنده شیر ، شکننده ، نام جد عبدالله هاله Hāle خرمن ماه ، نام مادر حمزة بن عبدالمطلب ، خواهر حضرت خدیجه ( س) هام Hām مهم ، شورانگیز ، مهیج هامان Hāmān برادر حضرت ابراهیم هامر Hāmer ابر نیک و روان و بسیار باران هامرز Hāmarz از سرداران خسرو پرویز هامون Hāmoon دشت و صحرا ، نام دریاچه ای در سیستان هانی Hāni خزانه دار نعمان ، از صحابه حضرت رسول ، خدمتکار هانیه Haniye مؤنث هانی ، زن خدمتکار هایده Hāyede زن توبه کننده هدایت Hedāyat راهنمایی ، راه درست را نشان دادن ، ارشاد هدی Hodā راهنمایی ، رهنمون هدیه Had-ye ارمغان ، تحفه هراچ Herāch دارای چشمانی آتشین هرانوش Harā-noosh فروغ ابدی هـِرایژ Herāyezh مرد آتشین و دلیر هرمز Hormoz سیاره مشتری ، روز اول هر ماه شمسی هرمزان Hormozān منسوب به هرمز ، هفتمین پادشاه اشکانی هژبر Hozhabr پسندیده ، جنگجو ، دلیر هژیر Hazhir هوشیار ، چابک هستی Hasti وجود ، ثروت ، زندگی هشیار Hosh-yār باهوش ، زیرک هلیا Helyā خورشید هما Homā خجسته ، خواهر اسفندیار ، پرنده ای افسانه که سعادت و نیکبختی را همراه می آورد همابخت Homā-bakht سعادتمند همادخت Homā-dokht دختر خجسته همایون Homāyoon فرخنده ، خجسته همت Hem-mat قصد اراده  قوی ، پشتکار همت الله Hem-ma-tol-lāh اراده خداوند همدم Ham-dam رفیق ، هم سخن ، هم نفس ، دوست ، همراه همراز Ham-rāz محرم اسرار همیلا Hamilā نامی برای دختران ، یکی از ندیمه های شیرین هنگامه Hengāme ازدحام ، کنایه از زنی که در زیبایی غوغا کرده است هوبخت Hoo-bakht خوشبخت هوتن Hootan نیرومند ، خوش قامت ، متناسب هوشمند Hoosh-mand خردمند ، عاقل هوشنگ Hooshang هوش و عقل و آگاهی ، پسر سیامک پیشدادی هوشیار Hoosh-yār دارای هوش ، خردمند ، زیرک ، هوشمند هوفریا Hoofariyā معشوقه و محبوبه ، زیبا  و خوب هومان Hoomān نیک اندیش ،  پاکنژاد هومن Hooman نیک اندیش ،  دارای فکر نیکو هونام Hoonām خوشنام ، نیکنام هویدا Hoveydā ظاهر ، روشن هیبت Haybat شکوه و جلال ، ترس هیدخت Hidokht ستاره ی زهره ، ناهید هیراد Hirād شیر ، بشارت دهنده ، سالم ، تازه هیربد Hir-bod آموزنده ، استاد ، شاگرد هیرسا Hir-sā پارسا و آن شخصی است که در تمام عمر با زنان نزدیکی نکرده است هیرمند Hir-mand  شاگرد ، رودی در مرز ایران و افغانستان هیروی Hiroy از سرداران کوروش هیستان Histān یکی از سرداران خشایارشاه