درخواست کمک عموم برای این خانواده که والدین هردو از کارافتاده هستند

سلام دوستان. موضوعی که براتون می گویم خیلی حیاتی بوده و چشم انتظار کمک

شما برادران عزیز و خیرین گمنـــــــام هستند  همسرخانواده مـــدت ۹ سال است که

بیماری هستند و بیماری او بر اثر اختلالـــــــــــات بعد از بــارداری شروع شده است و

پدرخانواده  نیز نزدیک ۶سال این بیماری رو دارند و دادگـــاه و پزشک قانونی و پزشکان

هم بیماری آنها رو تایید کرده اند و حتـــی پدر خانواده از کار افتاده کلی هستند و این

خانواده فاقد هر گونه منبع درآمد هستند چونکه سرپرست خانواده و مادر خانواده هــر

دو از کار افتاده و فاقد تصمیم گیری هستند لذا شما دوستان در راه خدا و راه نیکــــو

این خانواده را تنها نگذارید چون الان از هر لحظه از زمان بیشتر به حمایت ما ایرانیان با

غیرت نیاز دارند ایرانیانی کـــه همیشه ثابت کردند کـــــه نیکوکار و خیر و خــدا دوست

هستند از کسانی که مایل به کمک مالی به این خانواده هستند خـواهشمند هست

کمک های مالی خود را به این ملی کارت  واریز نمایند حداقل بخاطر کودک معصوم که

حتی الان با وجود کودکیش نمی داند پدر و مادرش در چه وضعی هستند این خانواده

را فراموش نکنید در ضمن مدارک های پزشکی این دو والدین عـــزیز در پست پایین تر

قرار داده شده است /.

     ملی کارت:  6037991488565965  

      ملت کارت: ۶۱۰۴۳۳۷۰۶۹۵۵۱۰۳۲  

                  منتظر خروش و عظمت شما دوستان خوبم هستیم   


                              دست علی به همراهتان

مدارک پزشکی پدر و مادر این خانواده





دلمان خوش است... دلمان خوش است...؟

دلمان خوش است که می نویسیم و دیگران می خوانند و عده ای می گویند

آه چه زیبا و بعضی اشک می ریزند و بعضی می خندند ...دلمان خوش است

به لذت های کوتاه به دروغ هایی که از راست بودن قشنگ ترند به اینکه

کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود با شاخه گلی دل می

بندیم و با جمله ای دل می کنیم دلمان خوش می شود به برآوردن

خواهشی و چشیدن لذتی و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود چقدر راحت لگد

می زنیم و چه ساده می شکنیم همه چیز را!!!

یادگار امام رضا (ع) محمدرضا

محمدرضا

محمدرضا

محمدرضا

محمد رضا

محمد رضا

خاطره واقعی در رابطه با یادگار امام رضا(ع)

سلام دوستان عزیز. میخواهم یک خاطره بسیار زیبا رو برایتان بگم که فکر

کنم آرزوی هر مسلمان و هر ایرانی هست که همچین خاطر زیبا و دلنشین رو

داشته باشه خاطره ای که کاملا واقعی بود و مربووط به سرگذشت  خود

بنده و خانواده ام هست و دوست دارم با خواندن این خاطره به عظمت خدا

پی برده و همیشه خدا و پیامبران و مخصوصا آقا امام رضا رو سرلوحه زندگی

خود قرار بدهید بی شک امامان معصوم ما و خداوند تبارک و تعالی بندگان

خود رو دوست داشته و در تمام لحظات با ما هستند و ما نباید آنها رو از یاد

ببریم و حکمت های خداوند بی انتها خواهد بودپس حتما مطلب رو تا آخر

بخوانید

ما در خانواده 3 نفر بودیم که من و همسرم و فرزند دختر ما جزء سه نفر

حائله بودیم من و همسرم مدت چندین سال هست که دچار بیماری

افسردگی مزمن هستیم و حتی من از کارافتاده هستم و خرج و روزی و رزق

ما از طرف افراد خیر به اندازه ناچیز تهیه می شود و کمک ها همیشه ادامه

نداشته و زندگی رو با هزاران سختی تا الان سپری کرده ایم  همسرم بعد از

زایمان دخترم که الان سوم دبستان درس میخواند شروع شد و بخاطر بهبود

وضعیت او همیشه به پیش پزشکان متخصص می رفتیم و هر دو دارو به ما

تجویز می شد پیش هر دکتری که می رفتیم به ما می گفتند که اگر

همسرم یک بار دیگر یاردار شود شاید وضعیت بیماریش یهتر شود و همسرم

که برادری ندارد به همین خاطر دوست داشت فرزند جدید ما پسر باشد و

البته دختر و پسر فرقی نداشت ولی چون همسرم تو زندگی برادری نداشت

بر همین اساس دوست داشت که خداوند به ما یک پسر بدهد  اما در آن زمان

یک مشکل اساسی داشتیم  آن هم این بود که همسرم باردار نمی شد هر

بار که آزمایش می داد در آزمایشش جواب معلوم بود که باردار نمی شود و

این مسئله بیشتر بر روحیه همسرم تاثیر گذاشت و خیلی بیشتر مریض شد

تا اینکه فهمیدم همسرم روحیه اش رو باخته و از این که باردار نمی شود

دیگر ناامید شده است که همین امر باعث شد که دست به خودکشی بزند و

باهزاران سختی از مرگ حتمی او جلوگیری شد بخاطر اینکه همسرم روحیه

اش بهبود یابد او را پیش هر دکتری می بردم تا شاید درمان و علم جدید باشد

و او بتواند باردار شود اما تاثیری نداشت حتی پیش دعا نویس هم رفتیم که

بازم بی نتیجه بود . دیگه همسرم اصلا به زندگیش امیدوار نبود و هر لحظه

به مرگ فکر می کرد البته روحیه اش رو به خاطر اینکه باردار نمی شد باخته

بود . یک شب همسرم نخوابیده بود من هم بخاطر اینکه همسرم دست به

خودکشی نزند بیدار مانده بودم و بیرون رفتم به آسمان که نگاه کردم پر از

ستاره بود بیشتر نگران همسرم بودم هر چند که خودم هم حال و روز خوبی

نداشتم در همین فکر بودم که یک دفعه نوری رو تو آسمان دیدم و حتی

داخل اتاق هم یک کمی نورانی شد یواش یواش خواب به چشمام اومد وبه

خانه برگشتم دیدم همسرم خوابش برده است و من هم خوابیدم مدتی از

خوابم گذشته بود که تو خواب یک شخص با لباس نورانی به طرف من آمد و

دائم کلمه محمدرضا رو زمزمه می کرد و می خندید دستی به سر من

کشید و غیب شد و من هم یک دفعه بیدار شدم و آیه الکرسی خواندم و نماز

صبح رو خواندم و دوباره خوابیدم باز هم آن شخص با خنده و تبسم به خوابم

آمد و اسم محمدرضا رو بر زبان آورد و دستی به سر من کشید و دوباره غیب

شد موقعی که بیدار شدم تمام بدنم گرم بود و همه جای بدنم رو عرق فرا

گرفته بود اون روز همش به این خواب فکر می کردم همسرم هم تا ساعت

یازده صبح بیدار نشد البته از این لحاظ خوشحال بودم چون حداقل تا خواب

بود من آرامش روحی داشتم و خودکشی در کار نبود شب دوم هم که

خوابیدم بعد از پاسی از شب باز هم آن شخص به خوابم آمد و باز هم اسم

محمدرضا رو آورد و خندید و دوباره دستی به سرم کشید و دوباره غیب شد

صبح که بیدار شدم باز هم تمام بدنم گرم و عرقی بود اما همسرم خوابش از

اون موقع که نور رو تو آسمان دیدم بهتر شده بود شب سوم هم که خوابیدم

باز هم آن شخص با لباس نورانی بهم نزدیک شد و دوباره گفت محمدرضا و

خنده زیبایش دوباره تکرار شد و خواست دست به سرم بکشد که من

نگذاشتم و گفتم قبل از اینکه غیب بشی میخواهم بدونم شما کی هستی و

محمد رضا کیه که هر شب اسمش رو به زبان میاری. خندید و گفت من بنده

خدا هستم . شما منو طلبیدید خوب منم اومدم و حاجتی که داشتید بهتون

دادم منم گفتم چه حاجتی ؟ بهم گفت همسرتون باردار نمیشد . اما بعد از

یک هفته دیگه باردار میشه و اسم فرزندتان  رو محمدرضا بگذارید خوب منم تعجب

کردم ولی خوشحال بودم که با این حرف ها دیدم که غیب شد و یک دفعه

بیدار شدم و از اینکه بیدار شدم خیلی ناراحت بودم چون می گفتم این همش

که خواب بود فکر میکردم که همسرم باردار هست اما که بیدار شدم دیدم

که جز یک خواب چیزی دیگه نبود خلاصه بعد از مدتی که حدود 5 روز گذشت

همسرم حالش بد شد و دائم حالت تهوع داشت من هم بلافاصله او رو به

دکتر بردم و دکتر هم یک سری آزمایش برایش نوشت و گفت آزمایش ها رو

بدهد تا ببینم چه مشکلی داری هر وقت جوابش رو آوردی بر اساس جوابش

برایت دارو می نویسم . من هم همسرم رو آزمایشگاه بردم و آزمایش رو داد

و بعد از یک روز رفتم جواب رو گرفتم و پیش دکتر بردم و دکتر که به آزمایش

نگاه کرد به من گفت همسرتون مشکلی نداره فقط باردار شده است که

بهتون تبریک می گویم با خبر خوش خانم دکتر داشتم از شادی هوا می

پریدم خبر رو به همسرم دادم ولی از یک لحاظ نگران بودم که اگر فرزند ما

پسر نبود با روحیه همسرم چکار کنم؟ آخه همسرم دلخوشی که داشت این

بود که فرزند پسر داشته باشه . ولی به خودم گفتم خدا بزرگه . مدت 5

ماهی گذشت که از دکترش خواستم برایش سونوگرافی بنویسه دکتر هم

برایش سونوگرافی نوشت و سونوگرافی ازش گرفتند و نتیجه اش رو پیش دکتر 

بردم که دکتر هم گفت جنین سالم هست حرکاتش طبیعی هست و خداوند

بهتون یک پسر خوشکل داده است و بهمون تبریک گفت.دیگه شادی من

چند برابر شد و خبر خوش رو به همسرم دادم همسرم از آن روز هر وقت بازار

می رفت یک لباس یا چیزی برایش می خرید البته هنوز به دنیا نیومده بود 9

ماه که گذشت من عمل جراحی هموروئید داشتم من رو مرخص کردند و تو

خانه بستری بودم که همسرم حالش بد شد زنگ زدم و همسرم را بردند

بیمارستان و صبح ساعت 10 یادگار امام رضا به دنیا آمد آخه اون شخص که

هر شب به خوابم میامد آقا امام رضا (ع) بود من نمی تونستم از رختخواب

بلند شم و تلفنی مژده تولدش رو بهم دادند بعد از دو روز از بیمارستان

مرخص شد و حالا ما در خانه 4 نفر شدیم بعد از مدت دوماه یک شب باز هم

آقا به خوابم امد و با همون لباس و نورانی همیشگی و خنده زیبا به من گفت

مواظب یادگار ما (محمدرضا) باش پسر خوشکل و با ایمانی خواهد بود و از

من گلایه کرد و گفت چرا طلبیدمت و لی نیومدی . من هم به حرم زیبای آقا

در شهر مقدس مشهد رفتم شب به مشهد رسیدم با آنکه خیلی طول راه

بود اما تا صبح بیدار شدم و با آقا درد دل کردم ساعت 4 صبح بیرون از حرم

خوابم برد و بازم به خوابم اومد و گفت خوشحال هستم که دعوت منو قبول

کردی من هم گفتم آقا من پابوس شما هستم من نوکر و ارادتمند شما

هستم به من گفت مشکل دیگری نداری ؟ من هم گفتم شفای خودم و

همسرم رو میخواهم . که گفتند فعلا قابل بهبودی نیستید ازش طلب رزق و

روزی کردم که او هم قبول کرد و بهم گفت عاشقان و یاران من در همه جا

بهت کمک می کنندنگران نباش عاشقان اهل بیت نمی گذارند تنها باشی

چون من ازشون میخواهم که من از این منظور او متوجه نشدم . البته یادمون

نرود که اسم پسرم رو بنابه خواسته آقاامام رضا . فداش بشم 

(_.....محمــــــــــــــــــدرضـــــــــــــــــــا......) گذاشتم چون یادگار آقا امام

رضا (ع) هست . الان محمد رضا شش ماه و نیم هست پسر بسیار خنده رو و با نشاطی

هست . دوستان یادتان باشد آقا در همه جا یاران و عاشقانش رو تنها نمی گذاره باور کنید اگر

با دل پاک و نیت خوب ازش حاجت بخواهید بی شک کمکتان خواهد کرد من خیلی

خوشحالم که یکی از خادمین و خدمتگذار و نوکرش هستم در ضمن عکس محمدرضا رو نگاه

کنید در پست دیگه کذاشتم لطفا برایم دعا کنید............/ 

محمد رضا

محمدرضا

از فقر می نویسم.....................

از فقر مینویسم ،با دستهای خالی                              

                           سفره پراست امشب از شامی خیالی.

معتاد زجر بودیم ،باید که می کشیدیم                         

                           خواب غذا می دیدیم از خواب می پریدیم.

دلهای همسایه ها ،برای ما کباب بود                         

                          فرزندم ولی هنوزم شبها گرسنه خواب بود

با اشک مینویسم ،بابا نان ندارد                               

                          شاید که معجزه شد از اسمان ببارد

دیوارها شعار، مرگ بر فقر دادن                                   

                           صندوقهای خیریه در حد یک نمادن

محکوم به فقر بودیم ، محکوم به فرق و تبعیض               

                         دلخوش به وعدهایی ،از چیزهای ناچیز

از فقر مینویسم، با این که نیست حالی                    

                             این قصه ای حقیقیست ،از دارایی خیالی

بسوی آخرت


نگاهی گذرا به احتضار و مرگ و مردن
بیان مطالب این صفحه  با عنوان سفر آخرت ياد آوری سر نوشتی است که هيچ کس را گريزی از آن نيست . داستان مرگ و مردن ، داستانی واقعی است که انس و جن و کوچک و بزرگ و زن و مرد و خدا پرست و کافر نمی شناسد و حتی پيامبران الهی و فرشتگان مقرب نيز از آن مستثنی نيستند . ما در اين بخش  قصد داريم بر اساس آيات شريفه قرآن کريم و روايات معصومان و بزرگان دين و حکايات واقعی ، لحظاتی شما را از اين جهان مادی ، بيگانه ساخته ، و هر چند دقایقی ناچیز شما را با خود به تماشای این پدیده  برده و زمينه ای را برای خود و ديگران فراهم آوريم تا از سراب غفلت بيرون آيیم و از بی رنگی خود را تهی سازیم و رنگ ثابت خدايی به خود گيریم و از سرنوشت گذشتگان عبرت بگيریم .
مرگ پدیده ای غیر قابل اجتناب :
علاوه بر این که روزانه همه ما شاهد مرگ و میر بسیاری از انسان ها هستیم و خود نیز از سرنوشت خویش حتی برای چند دقیق دیگر بی خبریم و دیر یا زود و خواسته و نا خواسته ناچاریم خود را تسلیم مرگ و مردن نماییم ، به خوبی روشن نیست که چرا ما از این رخداد که گریزی از آن نداریم همواره غافلیم و آن را به فراموشی می سپاریم ، حضرت علی ( علیه السلام ) در حدیثی می فرمایند از چند گروه در شگفتم و یکی از آن ها کسی است که مرگ را فراموش می کند در حالی که مرده ها را می بیند ، " عجبت لمن نسی الموت و هو یری الموتی ". قرآن کریم در آیات زیادی موضوع مرگ و مردن را یادآوری نموده است و در باره چشیدن مرگ از سوی هر جانداری تأکید کرده است. در سوره انبیاء آیه 35 چنین می فرماید : " کل نفس ذائقة الموت و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة و الینا ترجعون " ( انبیاء / 35) یعنی هر جان و روحی و انسانی مرگ را خواهد چشید و ما شما را با بدی و خوبی آزمایش خواهیم کرد . در آیه دیگر می فرماید : " کل من علیها فان  *و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام "  (26 ، 27 ) در این آیه خداوند تاکید دارد که هر موجود زنده ای که بر روی زمین زندگی می کند فانی و نابود خواهد شد و تنها خداوند و جلوه های با عظمت و بزرگوار او باقی خواهد ماند .
در آیه دیگری می فرماید : " قل إن الموت الذی تفرون منه فإنه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون " ( جمعه/8 ) در این آیه فرموده است که به مردم بگو این مرگی که از آن گریزانید پس شما را ملاقات خواهد کرد و شما پس از مرگ به سوی خداوند آگاه به همه پدیده های آشکار و پنهانی باز می گردید و اوست که شما را به آن چه در دنیا انجام داده اید آگاه می سازد .
در آیه دیگر می فرماید : "و لکل أمة أجل فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستأخرون " ( اعراف / 34 )
در سوره یونس نیز می فرماید : "  قل لا أملک لنفسی ضرا و لا نفعا إلا ما شاءالله لکل أمه اجل فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستأخرون " (یونس /40 )
در سوره ملک نیز می فرماید : " الذی خلق الموت والحیوة لیبلوکم أیکم أحسن عملا و هوالعزیز الغفور" (ملک / 2 )
از مجموع این آیات  و سایر آیات قران کریم که با واژه موت و یا وفات و اجل و غیر آن در باره مرگ و مردن سخن به میان آورده است ، چند حقیقت قابل برداشت است :
نخست این که هیچ موجودی را از مرگ گریزی نیست و  سرانجام ، همه موجودات به جز ذات اقدس الهی دست خوش فنا و نابودی دراین دنیا خواهند شد . در این پدیده بین پیامبران و اولیا و صالحان و سایر انسانها تفاوتی وجود ندارد . دیگر این که انسان کمترین نقشی در تعیین عمر خویش نداشته و زمان مرگ و مردن انسان از دایره دانش و آگاهی بشر بیرون است و چنان چه مرگ حتمی و قطعی انسان فرا رسد  جز از راه معجزه و با اراده خداوند از انسان دفع نخواهد گردید ، هرچند انسان با دعا و صدقه و صله رحم و برخی از کار های نیک می تواند اجل معلق و غیر حتمی را از خود دور سازد . نکته دیگر که از آیات یاد شده برداشت می شود این است که انسان نمی تواند از مرگ و مردن فرار نماید و خود را از دست و نظر عزراییل که مأمور قبض روح انسان هاست دور نگه دارد و مأمور قبض روح درهر شرایطی قادر است در زمان مقرر جان انسان را بگیرد و زمان و مکان و دوری و نزدیکی در فرهنگ جناب عزراییل برای میراندن انسان ها، معنی و مفهومی ندارد . نکته دیگر که از این آیات استفاده می شود هدف از  زندگی انسان در دنیا است که فرجام آن مرگ و مردن خواهد بود و به عنوان ابزاری برای آزمایش انسان هاست ، انسان ها در مدت زمانی که در دنیا زندگی می کنند، توانمندی های خود را می آزمایند و و از آن جا که خداوند در هر یک از انسان ها دو بعد حیوانی و ملکوتی قرار داده و  علاوه بر عقل که از آن در روایات به پیامبر درونی تعبیر شده ، پیامبرانی را از جنس خود بشر برانگیخته است تا وظیفه هدایت و راهنمایی آنان را بر دوش بکشند از این رو همه انسان ها می توانند بر اساس آموزه های نورانی پیامبران خدا ، راه را از چاه و سره را از ناسره و خوب را از بد بشناسند و در پرورش استعداد های درونی خویش و تقرب به خداوند تلاش نمایند و شخصیت خود را آنچنان که خداوند خواسته است بسازند و در انجام کار های شایسته، فرصت های ارزشمند عمر خود را به کار گیرند .
آمادگی برای استقبال از مرگ دستوری دینی :
 چنان چه انسان خود را برای سفری دور و دراز آماده ساخته باشد و زاد و توشه لازم برای آن فراهم آورده باشد ؛ هيچ گاه سخن از  مرگ و مردن  برای او چندش آور نيست بلکه مايه وارستگی او و ياد آوری جهانی ديگر به دنبال اين جهان مادی است .حضرت علی (عليه السلام ) در حديثی می فرمايند :  « الدنيا سجن المؤمن والموت تحفته والجنة مأواه » يعنی "دنيا زندان مؤمن است و مرگ و مردن ارمغانی برای وی و بهشت جايگاه اوست ." از اين جهت است که آن حضرت هنگامی که از ابن ملجم مرادی در مسجد کوفه ضربت می خورد ؛ می فرمايد : "فزت و رب الکعبة " يعنی به خدای کعبه قسم رستگار شدم .  در کتاب بحار الانوار  (ج44/ 138-139 ) از جنادة ابن ابی امیه حدیث مفصلی نقل شده است که جناده در هنگام بیماری امام حسن مجتبی ( علیه السلام )  که بر اثر آن از دنیا رفتند خدمت آن حضرت رسیده است  ؛  و به آن حضرت عرض می کند "  ... فقلت یا مولای ما لک لا تعالج نفسک ؟ فقال یا عبد الله بماذا أعالج الموت ؟ قلت إنا لله  إانا الیه راجعون ... " می گوید از آن حضرت پرسیدم چرا خودتان را درمان نمی کنید ؟ امام پاسخ دادند : مرگ را با چه چیز درمان کنم ؟  و من آیه استرجاع را خوندم . سپس  عرض کردم ای پسر پیامبر خدا ! مرا موعظه کنید ، امام حسن فرمودند : " نعم إستعد لسفرک و حصل زادک قبل حلول أجلک و إعلم أنک تطلب الدنیا و الموت یطلبک و لا تحمل هم یومک الذی لم یأت علی یومک الذی أنت فیه ... " یعنی : برای سفر آخرت آماده باش و پیش از پایان زندگی خود ، زاد و توشه این سفر را فراهم آور و بدان که تو در جستجوی دنیا هستی ، در حالی که مرگ در جستجوی توست ، و هیچ گاه غم فردا را که هنوز نیامده بر امروز که تو در آن هستی تحمیل نکن .
 احتضار :
آيا هيچ گاه به واژه احتضار انديشيده ايد ؟ معنی و مفهوم احتضار در لغت به معنای حاضر شدن و فرا رسيدن مرگ است و در اصطلاح به حالت و شرايط بحرانی انسان پيش از مرگ ، احتضار می گويند و به شخصی که در حال جان دادن است ؛ محتضر گفته می شود .
آيا هچگاه اين حالت را در خود تصور نموده ايد و يا همواره خواسته ايد از آن گريزان باشيد و آن را برای خود نپسنديد ؟ چرا ؟ آيا از اين پديده برای خود هراسانيد ؟از مرگ و مردن وحشت داريد ؟ آيا نمی خواهيد بپذيريد که از پذيرش مرگ و مردن ما را چاره ای نيست و تنها راه پیش روی ما تسلیم در برابر مرگ است ؟ هم چنان که مولوی در اشعار خود می گويد:
مرغ باغ ملکوتم نيم از عالم خاک                  چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
 آيا هيچ گاه تصور نموده ايد که بدن شما ضعيف و نحيف شده و به دليل طولانی شدن دوره بيماری ، حتی نزديکان شما نيز برای پرستاری شما به تنگ آمده و ناچارا شما را به خانه سالمندان سپرده اند و يا دست کم پرستاری را برای تر و خشک کردن شما استخدام نموده اند ؟ و کم کم زمان رفتن و خدا حافظی شما از اين جهان فرا رسيده است و گرفتار بیماری های گوناگون شده اید.قوای جسمی و فکری شما توان خود را از دست داده است و آن گاه که باید نعمت جوانی و سلامت را غنیمت بشمرید دچار غفلت شدید . اکنون شما را به بیمارستان منتقل می کنند دوره درمان شما طولانی می شود و درمان در شرایط عادی و بخش های معمولی غیر ممکن است ،  به بستگان درجه یک شما خبر های ناگواری از ابتلای شما به بیماری های خطر ناک مانند سرطان های بد خیم  در برخی از اعضای شما می دهند ، شما را به بخش مراقبت های ويژه بيمارستان می برند . برای شما شورای پزشکی تشکیل می شود اما در بيمارستان امکان هيچ اقدامی برای درمان شما فراهم نيست ؛ در همه اعضای بدن شما اختلال ايجاد شده ، فشار خون و درجه حرارت در بدنتان نوسان دارد ، بالا بودن قند و چربی و اسید اوریک و... کار درمان شما را مشکل کرده ، سيستم اعصاب شما به هم ريخته ، کليه ها به خوبی وظيفه خود را انجام نمی دهند ، نفس و دم و بازدم به دليل مشکلات ريه به خوبی صورت نمی گيرد ، قلب شما با تپش ها و ضربان های شديد و پی در پی آرامش را از شما گرفته است . درد های پی در پی امان را ازشما گرفته و برای تمام کار های خود مانند يک کودک خرد سال به ديگران وابسته ايد و بهترين پزشکان نيز قادر به انجام معجزه ای برای درمان شما نيستند ، به خانواده شما خبر می دهند در لحظات آخر عمر شما حاضرشوند و شما را برای آخرين بار ببينند و يا در فرض ديگری بيمارستان حتی از پذيرش شما امتناع می کند و شما در کنار خانواده و فرزندان در بستر بيماری و يا به تعبير بهتر در بستر مرگ و احتضار قرار داريد ، ميل به هيچ چيز نداريد ، ضعف و ناتوانی بر شما چیره شده و توان حرکت و حتی سخن گفتن از شما سلب شده و قيافه  افراد را به سختی تشخيص می دهيد . در این لحظه مفهوم احتضار برای شما تعریف می شود  معمای مرگ که تا این لحظه برایتان قابل حل شدن نبود،  اکنون حل می شود و در این لحظات حجابها از پیش چشم شما کنار می رود، شاید تا حدودی چشم و گوش بسته شما باز شود و آن چه را در طول عمر ندیدید و یا نشنیدید،  ببینید و بشنوید،  « َقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» یعنی : (واقعاً که از این حال سخت در غفلت بودى‏، ولى‏ ما پرده‏ را از جلوى چشمانت‏ برداشتیم و دیدگانت امروز تیز است‏.(سوره ق آیه ۲۲ )
اکنون نه با چشم ظاهر بلکه با چشم دل می توانید همه دوران گذشته عمرتان را که آفتاب آن لب بام قرار دارد و چون خواب و خیالی بر شما گذشته است مرور کنید و در اين لحظات حساس، قطعا از این که این اکسیر و کیمیا را  به رایگان از دست داده اید حسرت می خورید ! اما چه سود و این همان است که شاعری با ذوق گفته است :
                     تا توانستم ندانستم چه سود                                وقت دانستن توانستن نبود !
  در این شرایط علقه های کاذبی که در دوران عمر کوتاه برای خود ایجاد کردید و دلبستگی های مادی و دنیوی ، جان دادن را برای شما سخت نموده و شیطان نفس در این لحظات سرنوشت ساز مرگ و زندگی تلاشی سخت می نماید تا  شما را از یاد خدا  غافل نماید. در این لحظات حساس چه بسا شیاطین شما را بر سر دوراهی قرار دهند و وسوسه ها را دوچندان نمایند ، زمین ها ، آپارتمان ها  ، مزرعه ها و باغ ها ، سکه های طلا و جواهرات ، فرزندان و همسر یا همسران و سایر دارایی ها ، هر چند اندک ، یا به تعبیر دیگر شیطان نفس ، شما را در طول زندگی به اسارت کشید و اکنون شاید برای شما دیگر دیر شده باشد تا بتوانید خود را در این شرایط از این خواری و اسارت ننگین ، رها سازید ، اما در عین حال این شمایید که ناگزیر باید تسلیم مرگ شوید، مرگ یعنی خدا حافظی برای همیشه از این دیار فانی ، از جهانی که چون ثانیه ای بر شما گذشت، مرگ یعنی خط پایان زندگانی دنیا، مرگ یعنی جدایی از زن و فرزند و سایر بستگان و دوستان تا بر پایی روز قیامت، مرگ یعنی پایان یافتن مهلت پاسخ به امتحانات الهی، مرگ یعنی آغاز پاییز و خشکیدن درخت عمر   انسان در دنیا . با آغاز لحظه های جدایی از این جهان، اکنون در حسرت ثانیه های از دست رفته اید، اگر اهل ایمان بوده اید و به فرمان خدا و رسول او گوش دادیده اید از اینکه چرا بیش از این زاد و توشه برای این سفر دور و دراز فراهم نیاورده اید حسرت می خورید و اگر نسبت به دین و خدا و رسول بی تفاوت و لا ابالی بوده اید اکنون باید سرشک حسرت و ندامت بر دیدگان جاری سازید اما راهی برای جبران ندارید ، فرصت ها را از دست دادید ! فرصت های طلایی عمر که اکنون قابل جبران نیست و بازگشت به این سوی جهان چه بسا برای شما محال باشد، آرزوي بازگشت به اين جهان، خواسته اي است  كه شايد همه انسان هاي عادي در هنگام مرگ و مردن دارند، اما قرآن كريم آن را ناممكن دانسته است:
«حتى إذا جاء أحدهم الموت قال ربّ إرجعون لعلى أعمل صلحا فيما تركت كلّا إنها كلمة هو قائلها و من ورآئهم برزخ إلى يوم يبعثون» (مومنون : 99 و 100)«چون يكى از آنان را مرگ فرا رسد، گويد: اى پروردگار من ، مرا باز گردان . شاید كارهاى شايسته اى را كه ترك كرده بودم به جاى آورم . هرگز. اين سخنى است كه او مى گويد و پشت سرشان تا روز قيامت، برزخي قرار خواهد داشت.» در لحظه های پایانی زندگی،اکنون سایه مرگ حتمی یا اجل محتوم بر جان شما سایه انداخته و رنگ مرگ بر چهره شما نقش بسته و عرق مرگ بر پيشاني شما جاري گشته و از سر و روی شما بوی مرگ و مردن به مشام می رسد و جان شما با مرگ ، دست و پنجه نرم می کند اما پنجه های توانمند مرگ، گلوگاه عمر شما را می فشارد ، امروز شما هر کس بودید  برای خود و دنیای خود بودید ! اگر قهرمان کشتی بودید یا ثروتمند و  دولتمرد و دولتمند یا درویش بودید ، سفیر مرگ به همه این عناوین یکسان نگاه می کند ، نه از پست و مقام و نه از  مال و ثروت و نه از توان بالای جسمی کاری ساخته نیست ، اکنون این اراده قطعی حق تعالی بر اساس نظام منظم هستی است که سرنوشت شما را تعیین می نماید.  لحظات فراق و جدایی فرا می رسد ، در این لحظات يکی از نزديکان سوره هايی از قران را بالای سر شما تلاوت می کند،  در لحظات پايانی عمر کوتاه شما  ، به قول معروف کلمه شهاده با قطراتی از آب به شما تلقين می شود که اين آخرين بهره  شما از اين جهان است .
سر انجام عمر کوتاه شما به پایان می رسد و رخت از اين جهان بی ارزش و بی وفا بر می بنديد و روح و جان شما به گو نه ای که برای ما قابل درک نيست از اين بدن خاکی جدا می شود و بدن بی جان در بستر مرگ باقی می ماند . آن گاه بستگان و آشنایان نزد شما می آیند تا بدنتان را برای کفن و دفن تجهیز نمایند ، شما دیگر هیچ اختیاری ندارید و هر گونه تصمیمی را دیگران برای شما می گیرند ، تا محل غسال خانه  شما تنها لباسهایتان را در بر دارید اما هنگامی که شما را بر روی تخت غسال خانه گذاشتند همان لباسها و سایر وسایل را نیز از تن شما بیرون می آورند و دیگر هیچ از این جهان مادی در اختیار ندارید ! اما چنانچه اندیشه و رفتارتان  در این جهان منطبق با دستورات خداوند و تعالیم پیامبر خدا و خاندان او ( علیهم السلام ) صورت گرفته باشد و زندگی شما  با خدمت به خلق خدا همراه بوده باشد ؛ اینجا اکنون همه چیز دارید ، زیرا همه کارهای نیک خود را به حساب پس انداز آخرتتان واریز نموده اید و از این  حساب پس انداز سپرده که بر اساس وعده خداوند ، دارای سود هزار در صد است بهره مند خواهید شد. قرآن كريم در اين خصوص مي فرمايد: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ »يعني «هركس كار نيكي انجام دهد، ده برابر پاداش مي گيرد و هر كس كار بدي انجام دهد تنها همانند آن كيفر مي گيرد و بر آنان ستم نمي شود»( انعام/160)
 ای برادر و خواهر !  هنگامی که پای به این جهان گذاشتید چشمان شما گریان بود و لبهای اطرافیانتان خندان اما اکنون که می روید چشمان آنان گریان است ، پس بیایید کاری کنید که هنگام رفتن لبهایتان خندان باشد و از خوشحالی به دلیل نزدیک شدن ملاقات حضرت حق ، سر از پا برای در آغوش گرفتن مرگ نشناسید . ای برادر و خواهر ! آيا نمی خواهید خود را برای چنين لحظاتی آماده سازید ؟ آيا هيچ گاه با اوليای خدا در اين خصوص هم ناله شده اید ، تا  بدون نگرانی و با آرامش و اطمينان و توکل بر خدا از اين جهان بيرون رويد ؟  امام سجاد (عليه السلام ) در دعای ابو حمزه ثمالی بر اين لحظات می گريند و با خدای خود چنين منا جات می نمايند و اين سرنوشت را برای ما اين گونه ترسيم نموده اند :
فمن يکون أســـوء حالا منی ان انا نقلت علی مثل حـالی الی قبری لم امهده لرقدتی و لم افرشـه بالعمل الصالح لضجعتی، و ما لی لا ابکی و لا ادری الی ما يکون مصيری و اری نفسـی تخاتلنی و قد خفقت عند راسی اجنـحة الموت، فما لی لا ابکی، ابکی لخروج نفسـی، ابکی لظلمة قبری ابکی لضيق لحدی ...
خدايا ! از من بد حال تر و تيره روزگار تر کيست ؟ وای اگر من با چنين حال به جانب قبری منتقل شوم که آن را با کار های شايسته برای خواب و راحت خودم آماده نکردم و فرش در در آن نگسترانيدم و چرا نگريم در صورتی که از سر نوشت خود بی خبرم و می بينم که نفسم با من خدعه می کند در حالی که بال های مرگ و مردن بالای سرم سايه انداخته است ، پس چرا گريه نکنم ؟ گريه می کنم برای لحظه جان دادنم ، برای تاريکی قبرم ،برای تنگی لحدم ...
قبض روح معمای پیچیده!
«وَجَاءتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ» یعنی : و سکرات مرگ‏ (بی خودی های لحظات پاياني زندگي)، به راستى در رسید؛ این همان است که از آن مى ‏گریختى. (سوره ق آیه 19)
شاید تا کنون در کنار بستر محتضر بوده اید و دیدن صحنه احتضار و قبض روح و حالاتی که برای وی در شرایط حساس مرگ و مردن ایجاد می شود، برایتان این پرسش مطرح میشود که قبض و نزع روح و یا به تعبیر دیگر جان کندن چگونه رخ می دهد و انسان در این شرایط چه احساسی دارد؟
در پاسخ باید گفت که حقیقت جان دادن را صرفا کسی می تواند درک کند که خود آن را چشیده باشد، اما ما که هنوز در این شرایط قرار نگرفته ایم، تنها می توانیم تصوری از لحظه مرگ و جان دان و رنج و سختی در هنگام قبض روح داشته باشیم، در باره راحتي يا سختي و درد جان دادن نيز اين معما براي همه ما تا لحظه مرگ و مردن ادامه خواهد داشت و روشن نيست درد و سختي هاي جان كندن چگونه بر محتضر وارد مي شود؟ آيا صرفا در اعضاي بدن وي درد هاي شديد ايجاد گشته و سرانجام او را به كام مرگ مي برد يا درد جان دادن ارتباطي با اعضاي بدن نداشته و به گونه اي ديگر نمود يافته و براي ما تا پيش از مرگ قابل درك نخواهد بود؟ مطلب ديگر اين است كه آيا در هنگام قبض روح، باز هم زمان و مكان براي فرد محتضر معني و مفهوم دارد و هر گونه درد يا احساسي بر اساس زمان كه از عوارض جسم است، بر وي وارد مي شود و يا روح كه محدوديت زماني و مكاني ندارد در معرض سختي و وحشت و هراس قرار مي گيرد و سختي يا راحتي جان دادن را احساس مي كند؟ در اين خصوص دو نظريه وجود دارد: نخست اين كه درد جان دادن بر همه اعضاي جسم محتضر وارد مي گردد، زیرا هر عضوی که در آن روح نباشد، احساس درد نیز ندارد و در حقیقت احساس دردها به دلیل وجود روح است و جسم بی روح، هیچ احساسی ندارد و درد و رنج هر نوع زخم یا سوختن، به روح سرایت می کند و میزان درد و رنج به میزان زخم یا هر نوع آسیب دیگری در جسم بستگی دارد. حال چنانچه درد موجود در تمام اجزاي روح به هر یک از اعضای بدن سرایت کند و در تمام اعضای بدن در لحظات پایانی زندگی، اختلال ایجاد شده و در این شرایط، همه آن ها با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم کنند، در این حالت شدت درد  و رنج تا چه میزان می تواند تصور گردد؟ تنها تفاوت محتضر با سایر افراد در این است که در این لحظات، وی به دلیل شدت درد، قادر به داد و فریاد نیست و نمی تواند احساس خود را به دیگران منتقل نماید. (بر گرفته از كتاب المحجةالبيضاء ج8 / 252 ،253 )
ديدگاه ديگر اين است كه هر گونه احساس درد در بدن به سلامت يا اختلال در سيستم اعصاب بستگي دارد و كساني كه به دليل برخي از بيماري ها مانند قطع نخاع، در سيستم اعصابشان اختلال ايجاد شود، در نقاطي از بدن خود دردي را احساس نمي كنند و گاهي برخي از آنان درهيچ نقطه از بدن خود احساس درد ندارند و در نتيجه در هنگام مردن، هيچ گونه دردي ازطريق رشته هاي اعصاب به مغز كه مركز فرماندهي و احساسات انسان است، منتقل نمي شود تا وي آن را احساس نمايد. در نتيجه مي توان گفت كه درد جان كندن علاوه بر جسم، به گونه اي ديگر نيز قابل تصور است اما تا پيش از لحظه مرگ و مردن، براي ما قابل درك نيست.طبيعي است كه به دلیل وابستگي هاي مادي به اين جهان از قبيل مال و ثروت و مقام و فرزند، جان دادن و جدايي از اين تعلقات را سخت مي نمايد و انساني كه تمام هم و غم وي در دنيا، همين علقه هاي كاذب بوده و زاد و توشه اي براي سفر پرخطر آخرت فراهم نياورده، باسختي و هول و وحشت فراوان از اين دنيا جدا مي شود در حالي كه اكنون در آغاز راهي بس دشوار قرار دارد ولي هيچ با خود ندارد!  بديهي است كه در اين لحظات هيچ درد و رنجي بالاتر از اين نيست كه وي با دست خالي به راهي دور و دراز و پر خطر وارد مي شود و امكاني براي بازگشت و جبران یا  كمك ديگران نيز وجود ندارد.ازسوي ديگر، تا كنون روح ما در قفس جسم قرار داشته و احساسات ما بر اساس قانون خلقت و طبيعت در قالب همين جسم معني و مفهوم مي يافته است، اما اكنون روح در حال جدايي تدریجی از جسم است و ديگر براي آن، زمان و مكان و احساسات دنيوي مفهومي ندارد و دست كم اكنون ما نمي توانيم چگونگي و ميزان و زمان ورود هر نوع رنج و دردي را براي آن تصور نماييم،زيرا ما به دليل زندگي در جهان ماده، هرنوع عوارض و پديده اي را با تصورات مادي خود مي سنجيم و مي خواهيم هر پديده اي را بر اساس همين جهان تصور كنيم، در حالي كه ما از اسرار فراوان روح نا آگاهيم و درك آن براي ما كه روحمان در زندان جسم گرفتار آمده، نا ممكن است.
البته بر اساس برخي از رخداد ها، عده اي تجربه نزديك به مرگ داشته اند و تا چند قدمي آن پيش رفته و گوشه اي اندك از جهان برزخ را ديده اند و حتي گفته مي شود با برخي از بستگان يا دوستان خود كه پيش از آن از دنيا رفته بودند، نيز ملاقات كرده اند و واقعيت هايي از اين تجربه را نيز براي ديگران بازگو نموده اند، اما روح آنان همچنان به اين جهان تعلق داشته و گسستگي كاملي از اين جهان ماده در آنان رخ نداده است و قطعا پديده مرگ را به صورت كامل تجربه نكرده اند تا بتوانند از همه يا بخشي از آن چه در لحظه مرگ حتمي رخ مي دهد و نيز حيات پس از مرگ و جهان برزخ خبر دهند.
غسال خانه!
خوب نگاه کنید اين جا غسال خانه است همان جايی که از آن به ويژه در شب وحشت داريم زيرا فکر می کنيم  ارواح مرده ها ما را آزار می دهند !!  خير آنان اکنون درگير کار خود هستند و آزاری ندارند.

 
و اين بدن نازنين است که بی جان روی تخت است و با خود هيچ ندارد !  جوانی و توان وی چه شد ؟ پس کو اتومبيل و خانه و باغ و مزرعه و کارخانه و شرکت و رياست و مقام او ؟ پس زيور آلات و مال و ثروت و حساب های بانکی وافتخارات مادی وی کجاست ؟ پس زن و فرزند و دوستان و همنشينان و خدم و حشم وی کجايند ؟ پس جوانی و توان او کجا رفت ؟ پس امر و دستور و باید ها و نباید های وی چه شد ؟ چرا دستوری از وی صادر نمی شود و چرا و چرا و چرا  ... 
پس زبان گويای وی چه شد ؟ چرا سخن نمی گويد ؟  چشم نمی گشاید و گوش مادی او نمی شنود ؟ چرا حرکت ندارد ؟ اکنون بی جان و بی اختيار روی تخت غسال خانه قرار دارد.

پس ای برادر و ای خواهر به این تصوير با دقت نگاه کن ببين روح از بدن نازنينش جدا شده و بدنی بی روح روی تخت غسال خانه قرار داده شده است . آبا هيچ گاه خواسته ايم بيانديشيم که نوبت من و شما هم دير يا زود فرا خواهد رسيد و به قول معروف : مرگ شتری است که در همه خانه ای می خوابد . آیا نمی خواهیم تصور کنیم که این ، جنازه من یا شماست و به زودی در زیر خروار ها خاک مدفون خواهد شد، آیا هیچ گاه تصور نموده ایم که پس از چند سال، هیچ اثری از ما در این جهان فانی، بر جای نخواهد ماند! و آن چه که از مال و ثروت و ریاست و پست و مقام داشتیم، به حال ما اثری نخواهد بخشید! چنان چه بخواهیم با صداقت و راستی پاسخ دهیم، باید به همه این پرسش ها، به صورت منفی پاسخ دهیم، زیرا واقعا همه ما غافلیم و شنیدن واژه مرگ و دیدن جنازه و تصویر آن، برای ما چندش آور است! نمی دانم چرا؟ پس  بياييد به خود آييم و خلاء های درونی خويش را پر کنيم و در يک کلام با خدای خود آشتی نماييم. 
غسل این جنازه اکنون سه نوبت به ترتيب با آب مخلوط با سدر و کافور و آب خالص ،  پايان يافته و در کفن پیچیده شده است  و پس از لحظاتی دیگر بر روی تابوت به سمت گورستان حمل خواهد شد و به منزلی نو قدم خواهد گذاشت ،  قبر منزلی تنگ و تاریک است و رختخواب و روانداز و متکای آن جز از خاک نخواهد بود ، در این منزل همدمی از جنس بشر وجود ندارد و همدم ما کارهای نیک و بد ما خواهد بود . این منزل نخست، پس از مرگ است و باید سالیان دراز و تا دمیدن در صور اسرافیل که شاید صدها و هزاران و بلکه میلیون ها سال در انتظار آن باشیم در همین منزل تاریک بمانیم تا این که روز قیامت بر پاشده و ما را برای حساب کرده هایمان به محشر آورند . بدن ما در این روزگار طولانی دست خوش تجزیه و تحلیل خواهد گردید و اندک اندک متلاشی خواهد شد و پس از مدت کوتاهی از این بدن لطیف و نازنین ، جز چند قطعه استخوان اثری نخواهد ماند و همین استخوان ها نیز در بلند مدت به خاک تبدیل خواهد شد . این سرنوشت من و شما خواهد بود !
به این گور نگاه کنید ! اکنون در انتظار میهمان و مالک خود است تا او را در بغل بگیرد ، ببين این صاحب خانه ، چه با خود می برد ؟ از اين جهان مادی سه تکه پارچه سفيد دوخته نشده و ساده به نام لنگ و ييراهن و سرتاسری  بر تن دارد و هیچیک از دارایی ها و بستگان و دوستان ، او را در لحظات ورودش به منزل نو همراهی نمی کنند . و همراهی آن ها نیز سودی به حال او نخواهد داشت . آيا من و تو هيچ گاه به اين سرنوشت انديشيده ايم ؟ اين همان است كه بابا طاهر در اشعار خود می گويد :
        به قبرستان گذر كردم  كم و بيش                بديـــدم قبــــــر دولتمنـــد و درويـش
          نه درويش بی كفن در خاك رفتـه                نه دولتمند برده با خود يك كفن بيش 
                                                           

                                  به قبرستان گذر کردم  صباحی                           شنیدم ناله و افغان و آهی     
                                 شنیدم کله ای با خود می گفت                            نمی ارزد این دنیا به کاهی
                                                         

 أیها المغرور  فی دار الغرور                                اعتبر من حال اصحاب القبور
    مثل الــدنیا کبـیت العنکبوت                                  دار فانی کل  من فیها یموت   
ای مغرور و فریب خوره به این جهان غرور و فریبنده ! از حال و احوال مردگان و صاحبان قبر عبرت بگیر
زیرا مثل دنیا  مانند خانه عنکبوت است ، خانه ای است  نابود شونده و هرکس در آن است خواهد مرد
پس باید این حقیقت را با عمق جان درک کنیم که این دنیا چون برق می گذرد و فرصت های طلایی همانند ابر بهاری می رود و ما به لقمه نانی سیریم و به شربت آبی سیراب و این دنیای پر زرق و برق که مال و مقامش چشمان ما را به خود خیره کرده و ما را به سمت خود کشانده ، جز خواب و خیال چیز دیگری نیست و چنان چه گذشته عمر خود را تصور کنیم به نظر یک خواب و رؤیای طولانی بوده است که از آغاز شب تا دمیدن صبح دیده ایم ، پس فرض کنید که همه مال و مقام و جاذبه های مادی را در اختیار داشتیم و خوراکی ها و نوشیدنی های گوناگون را تجربه کرديم و در ويلا ها و كاخهای سرسبز و خرم و در کنار زنان و خدم و حشم آسوديم، اما اکنون با آن تهیدستی که به نان شب نیازمند بود و به نان جو خشکیده ای به سر برد چه تفاوتی داریم ؟ شب سمور بر محمود غزنوی می گذرد و لب تنور نیز بر گدا !
شنیده ایم که محمود غزنوی شب دی                       شراب خورد و شبش جمله در سمور گذشت
گـدای گوشه نشینیی لب تنـــورگرفت                         لـــب تنـــور بــر آن بیــنــــوای عـــور گذشت
علی الصبـــاح بزد نعره که ای محـمود                         شــب ســــمور گذشت و لب تنـــور گذشـت   
عبرت های روزگار:
علاوه بر دیدن گورستان ها و تصور سرنوشت پدران و مادران و دوستان ، خواندن یا شنیدن تاریخ گذشتگان بسیار می تواند ما را در انتخاب سرنوشتمان کمک نماید ، زیرا  عبرت های فراوانی از گذشتگان در صفحات تاریخ به ثبت رسیده و هر یک به نوبه خود می تواند ما را در انتخاب مسیر زندگی به درستی کمک کند. هرچند در حدیثی وارد شده است که " ما أکثر العبر و أقل الاعتبار " یعنی "چه فراوان است عبرت ها اما عبرت گرفتن اندک است ! " در عین حال سرنوشت زمام داران و پادشاهان و ثروتمندان همواره پند و اندرزی مفید برای همه خواهد بود . می توانیم از دوران معاصر آغاز کنیم و در صفحات تاریخ ، گذشت و گذاری کوتاه داشته باشیم . آیا آنان که زمانی بر اریکه قدرت تکیه داشتد و به اصطلاح کاخ نشین بودند چه شدند ؟ چه اثری از آنان اکنون بر جای مانده است که بتوانند با اتکا به آن بر مردم حکم رانی نمایند ؟ دهها سلسله ای که بر ایران حکومت و پادشاهی داشتند به چه سرنوشتی دچار شدند ؟ از این همه مال و ثروت و ریاست و قدرت چه با خود بردند ؟ پس از انتشار اسلام در جهان ، دهها حاکم و خلیفه در دوران بنی امیه و بنی عباس در شام ، عراق و ایران حکومت نمودند، آنان اکنون کجایند ؟ بسیاری از آنان همچون پادشاهان زیستند و زندگانی شاهانه به هم زدند و در ستمگری زبانزد تاریخ شدند و جز به حکومت اندیشه نکردند ، اما جز بد نامی برای خود چه بر جای گذاشتند ؟ تاریخ، سرنوشت بسیاری از زمام داران و ثروتمندان را که می تواند درسی عبرت انگیز برای من و شما باشد به ثبت رسانیده است و با خواندن آن ، شاید انقلابی در درون ما ایجاد شده و ما را از خواب غفلت بیدار نماید و به تکاپویی دوباره برای جبران فرصت های از دست داده وا دارد.
سرنوشت زمام داران ستمگری مانند معاویه ابن ابی سفیان و فرزندش یزید  ، حجاج ابن یوسف ثقفی ، عبید الله ابن زیاد ، خلفای ستم پيشه بنی امیه و بنی عباس و برخي از زمام داران خودکامه معاصر، همه درس و عبرتی برای سایر حکام و رؤسا و پادشاهان خواهد بود . كساني كه به كوفه سفر كرده اند قطعا آثار بر جاي مانده از دارالاماره كوفه در دوران بني اميه را ديده اند، زمامداران خودكام دوراني را در ساختمان ها و اتاق هاي آن به سر بردند و در حالي كه بيشتر مردم در خانه هاي كوچك و كوخ ها زندگي مي كردند، آنان با استفاده از اموال بيت المال در ساختمان هاي بزرگ در كمال آسايش به سر بردند و از لذت هاي دنيا بهره مند شدند، ولي مي توانيد بپرسيد چه با خود بردند؟ اما در فاصله كوتاه حكومت مولاي متقيان اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) در شهر كوفه و به دنبال آن حكومت چند ماهه امام همام حسن بن علي(عليه السلام) ،آن دو ستاره تابناك آسمان ولايت و امامت، بهترين درس زندگي را به جهانيان آموختند. امام علي(ع) كسي است كه درب شهر دانش پيامبر خدا(ص) است و مي تواند استفاده از دانش و درايت خود و بدون هيچ گونه اتكايي بر خلافت و حكومت، مرفه ترين زندگي مادي را براي خود به هم زند و همه لذتهاي دنيوي را فراهم آورد، اما آن بزرگوار كه نمونه انسان كامل است، مفهوم زهد و پارسايي را نزد خود خجل و شرمنده كرده و بالاترين مرتبه زهد و دنيا گريزي را به نام خود به ثبت رسانيده است. سخنان گهربار آن حضرت در نهج البلاغه و ساير منابع، سرشار از موعظه و پند و اندرز به مردم است و در آن سخنان همواره بي وفايي و بي ارزشي دنيا را به مردم جهان گوشزد نموده است وآنان را از دلبستگي به دنياي بي ارزش بر حذر داشته و مرگ و مردن و جهان پس از آن را ياد آوري نموده است.
آن حضرت در يكي از فرمايشات خود مي فرمايند:إن المرء قد يسره درك ما لم يكن ليفوته و يسوئه فوت ما لم يكن ليدركه، فليكن سرورك بما نلت من آخرتك وليكن همك فيها لما بعد الموت (غررالحكم ج1 / 241) يعني: گاهي انسان از به دست آوردن چيزي كه درك آن برايش مقدرشده، خوشحال مي شود و از دست دادن چيزي كه فقدان آن برايش مقدر شده، او را ناراحت مي كند، پس بايد خوشحالي تو براي چيز هايي باشد كه از  آخرتت به دست آورده اي و ناراحتي تو به خاطر از دست دادن چيزهايي از آخرتت باشد و بايد همتت را دردنيا براي زندگاني پس از مرگت به كار ببندي.
اشعار تکان دهنده امام هادی ( علیه السلام ) در باره سرنوشت زمام داران :
در تاریخ نقل شده که به متوکل عباسی به دروغ خبر دادند که امام علی نقی ( علیه السلام ) در حال گردآوری اسلحه و نیرو برای قیام علیه حکومت است  ، از این رو متوکل دستور داد آن حضرت را دستگیر و نزد وی آورند هنگامی که سربازان متوکل به داخل خانه حضرت آمدند ، دیدند آن امام همام بر روی قطعه ای حصیر در حال عبادت و نماز است و نه سربازی در خانه است و نه سلاحی ! در عین حال آن حضرت را نزد متوکل آوردند در حالی که متوکل در مجلس خود در حال نوشیدن شراب بود و به آن حضرت نیز پیشنهاد شراب داد ولی امام فرمودند : به خدا قسم هیچ گاه پوست و گوشت و خون من به هیچ حرامی آلوده نشده است ، متوکل پیشنهاد داد آن حضرت اشعاری بسرایند ، اما امام فرمودند من چندان اهل سرودن شعر نیستم ولی متوکل عباسی اصرار نمود و امام هادی در آن مجلس اشعاری تکان دهنده سرودند که از نظر خوانندگان محترم می گذرد :
باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم                    علب الرجال فما أغنتهم القلل
و أستنزلوا بعد عز عن معاقلهم                    فأودعوا حفرا فیا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما قبروا                     أین الأسـرة و التیجان و الحلل
    أین الوجوه التی کانت منـعمة                       من دونها تضرب الأستار و الکلل
فأصفح القبر عنهم حین سائلهم                       تلک الوجوه علیها الدود یقتتل
     فطالما أکلوا الـدهر و ما شــربوا                      فأصبحوا بعد طول الأکل قد أکلوا
   و طالــما عمـروا الدور لتسکنهم                        فخلفوها علی الأعداء و إنتقلوا    
           أضــحت منـــازلهم قفزا معطلة                        و ساکنوها الی الأجداث إرتحلوا       
در این اشعار پر محتوا امام هادی به حقایقی اشاره کرده اند که چه بسا نزد همگان به ویژه حکام و صاحب منصبان مورد غفلت قرار گرفته و گاهی در همه عمر فراموش می شود ! مضمون فرمایش آن حضرت در این اشعار این است : " مردان گردن کلفت و قدرتمند بر فراز قله های بلند و دژهای مرتفع از این حکام پاسداری می کردند! اما پس از آن همه عزت و شوکت از آن دژها به پایین کشیده شدند و در حفره هایی جای گرفتند که بسیار جایگاه بدی برای آنان بود ! پس از دفن آنان در گور ندا کننده ای ندا می دهد که تاجه و تخت ها و زیور آلات شما چه شد ؟ ! صورت های زببا و شاداب و پر طراوت کجا رفت ؟ صورت هایی که برای حفظ آنها از حشرات و گرد و غبار در پس پرده های زیبا قرار می گرفت ؟!پس قبر از سو آنان به این پرسش پاسخ می دهد که این صورت ها اکنون جولان گاه کرم ها و حشرات شده است !و چه بسا آنان خوراکی ها و نوشیدنی های متنوع و گوارایی میل کردند اما اکنون و پس از آن همه خوردن ونوشیدن خود به خوراکی برای کرم ها تبدیل شده اند! و چه بسا خانه ها و کاخ هایی ساختند تا در آن زندگی نمایند اما همه را برای دشمنان خود جای گذاشتند و خود به جهانی دیگر انتقال یافتند ! در حال حاض خانه های انان خالی مانده و به ویرانه ای تبدیل شده است و ساکنان آن ها به سوی گور های خودروانه شده اند !"
 پس از سرودن این اشعار تکان دهنده همه اهل مجلس متوکل گریستند و حتی خود متوکل که انسانی سنگ دل و دشمن اهل بیت ( علیهم السلام ) بود اشک از دیدگانش جاری شد و پس از این جریان دستور داد امام هادی را با احترام به منزلشان باز گردانند.
                                  اگر شيـري اگر ميــري اگــر مور                  گـذر بايــد كنـي آخـــر لــب گــور
                  دلا رحمي به جـان خويشتن كن                  كه مورانت نهند خوان و كنند سور
                                                  
       
 
و اين قبر است ؛ منزل نخست پس از مرگ ! ببين پس از پوشيدن روی آن با خاک، چقدر تنگ و تاريک است ! اين جا منزل غربت و وحشت است ! در اين جا انيس و مونسی نيست و کارهای نيک يا بد من و شما با ما همنشين خواهد بود و در اين فترت زمانی يعنی عالم برزخ ، کارهای ما تجسم خواهد يافت .امام سجاد (عليه السلام ) می فرمايند :
 «القبر روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النار .» يعنی قبر باغی از باغ های بهشت است يا حفره و گودالی از گودال های آتش جهنم . آيا اين جايگاه و سرنوشت را برای خود تصور نموده ايم ؟ پس چرا غرق گناهیم ؟ پس چرا از آن جهان غافليم ؟ چرا یر خود و دیگران ستم روا می داریم ؟ چرا به حق خود راضی نیستیم ؟ چرا به تکالیف خود التزام نداریم ؟ و چرا و چرا و چرا ؟
آيا هيچ گاه تصوركرده ايم كه ما نيز روزي بر سر شانه ها به سمت قبرستان حمل خواهيم شد و در اين گودال تنگ و تاريك دفن خواهيم گرديد؟آيا تصور نموده ايم كه بدن ما با گذشت زمان دچار تجزيه و تحليل شده و كرم و ساير حشرات بر بدن ما مي لولند و اعضاي ما را طعمه خود مي سازند؟اين بدن به تدريج به خاك تبديل مي شود و پس از يك نسل اثري از آن باقي نخواهد ماند.اجداد ما اكنون اين سرنوشت را دارند و بيشتر ما درحال حاضر از محل دفن اجداد پدر و مادر خود نيز بي خبريم و آنان به فراموشي سپرده شده اند،درحالي كه زماني داراي برو و بيايي بوده اند.
مرگ خاتمه زندگی نیست بلکه آغاز حياتي نوين در جهاني جاويدان و خانه اي نو است . ما هم بايد آماده باشيم و سرافراز از اين جهان برويم درست همانند اين شهيد هميشه جاويدان از سرزمين لبنان .

و بايد به همه اصول و فروع دین در عمق جسم و جانت اعتقاد داشته باشي تا در لحظه غربت و وحشت قبر مونست باشد . 
  آيا به همان اندازه كه به فكر دنيا بوده ايم به فكر آخرتمان هم بوده ايم ؟ آيا هيچ گاه به اين واقعيت انديشيده ايم كه يك سفر دور و دراز مستلزم زاد و توشه بالايي است ؟ اسلام و قرآن کریم و سیره پیامبران خدا و اولیا و نیکان را ه هاي كسب و ذخيره زاد و  توشه آخرت را به شما معرفي مي كند .
سرنوشت من و شما اين است كه در تصاوير مشاهده مي كنيد!!! مرگ و مردن آخر خط نيست بلكه آغاز حيات  است و انتقال از مرحله اي كوتاه به مرحله بلند مدت و جاویدان ، يس بياييد خود را آماده اين سفر كنيم .
یاد مرگ عاملی باز دارنده :
در بسیاری از آیات قرآن کریم و روایات رسیده از معصومان ( علیهم السلام )  اهل ایمان تشویق شده اند تا برای دوری از گناه و معصیت و تقرب به ذات الهی همواره به یاد مرگ و مردن باشند زیرا انسان چنان چه به یاد مرگ باشد و از سرنوشت گذشتگان عبرت بگیرد، آنگاه خود را برای سفری دور و دراز آماده می سازد و کیمیای عمر خود را به کالایی بی ارزش چون دنیا نمی فروشد و از همه لحظه های  عمر گرانبهای خود  در جهت به دست آوردن زاد و توشه ای کافی برای این سفر بس دور و خطر ناک بهره برداری می نماید . از این روست که پیامبران الهی و اولیای بزرگ همواره خود به یاد مرگ و مردن بوده و به دیگران نیز جهان پس از مرگ را یاد آوری می کرده اند . هر روزی که از عمر انسان سپری می شود انسان را یک گام به سمت و سوی مرگ و مردن نزدیک می سازد و اگر انسان این واقعیت را نه با زبان بلکه از عمق جان خویش درک نماید، قطعا به خود آمده از مظاهر این جهان فانی فاصله می گیرد . امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب در حدیثی می فرمایند : " لو رأی العبد أجله و سرعته الیه لأبغض الأمل و ترک طلب الدنیا " یعنی " چناچه بنده خدا اجل و مرگ خود را باور داشته باشد و بداند که مرگ با چه سرعتی به سمت او می آید قطعا با آرزوهای خود به ستیز بر می خیزد و خواسته های دنیایی را رها می سازد ." در فرمایش دیگری امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : " أبلغ العظات النظر الی مصارع الأموات و الإعتبار بمصائر الآباء و الأمهات " ( غررالحکم ج1/213) یعنی " رسا ترین موعظه ها نگاه کردن به قبر ها و مدفن های مردگان و پند گرفتن از سرنوشت پدران و مادران است " 
همچنين در حديث ديگري از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه از پيامبر خدا(ص) درباره زيرك ترين مؤمنين پرسيدند و آن حضرت فرمودند: « أكثرهم ذكرا للموت و أشدهم له تستعدادا» يعني زيرك ترين اهل ايمان كساني هستند كه بيشتر مرگ را ياد مي كنند و خود را براي آن آماده مي سازند» (كافي ج3/ 257)
در باره زندگانی برخی از عرفا که دارای کراماتی بوده اند ، آمده است که از عوامل موفقیت آنان در دوران سیر و سلوک ، رفت و آمد های مکرر آنان به گورستان های محل زندگی خود بوده است ، زیرا انسان در کنار قبور مردگان بیشتر از جاهای دیگر می تواند با نفس سرکش خود به مبارزه برخاسته و پشت پای محکمی بر خواسته های آن بزند.
از جمله عارفاني كه همواره  ساعاتي از روز را در قبرستان وادي السلام سپري مي كرده است، مرحوم سيد علي آقا قاضي بوده اند و بنا به تصريح آن بزرگوار، به همين دليل، درهايي از معرفت و حكمت به روي ايشان گشوده شده است و برخي از شاگردان ايشان مانند مرحوم سيد عبدالكريم كشميري كه در حرم مطهر حضرت معصومه(س) مدفون هستند، نيز نقل نموده است كه برخي از شب ها روانه وادي السلام شده و دركنار مدفن شريف استادش مرحوم قاضي، به ذكر و عبادت مشغول مي شده و گاهي با بروز خستگي، عمامه خود را زير سر گذاشته و همان جا مي خوابيده است.
انسان موجودی دو بعدی :
انسان از جمله موجوداتی است که با دو بعد حیوانی و ملکوتی آفریده شده است، در حالی که فرشتگان خداوند از نور محض و خالص آفریده شده و اثری از غرایز موجود در بشر در انان وجود ندارد و همچنین حیوانات از بعد ملکوتی بهره ای نبرده و حیوان محض و خالصند ، از این رو انسان هم از کمال مادی برخوردار است و باید در جهت حفظ وجود خویش تلاش نموده و بر اساس دستورات خداوند از نعمت های حلال بهره گرفته و از سوی دیگر به منظور تکامل معنوی و روحی خود از این فرصت های در اختیار ، بیشترین بهره برداری را معمول نماید و مراقب باشد جان خویشتن را با آلودگی های مادی و پلیدی گناه و نافرمانی بیمار نسازد و در جهت رسیدن به خواسته های مادی و جاذبه های  پر زرق و برق این جهان خود را مشغول نسازد ، زیرا خواسته های مادی در نظر انسان فریب خورده پایانی ندارد و مانند آب شور دریا گرگ طمع انسان را تشنه کام تر می نماید و همچون سرابی ، انسان را به دنبال خود می کشاند .از جمله متاع های دنیا مال و ثروت و مقام و ریاست و فرزند است و در روایتی از رسول خدا (ص) در تفسیر حرث دنیا و آخرت وارد شده است که حرث دنیا ، مال و فرزند و حرث آخرت کار های نیک و شایسته بندگان است . 
 انسان در زندگانی خود همواره به دنبال همین کالای اندک است و به جای ذخیره توشه ای فراوان برای سرای دیگر ، برای کسب افتخارات مادی به آب و آتش می زند و گاهی از هیچ اقدامی برای به دست آوردن آن ها فرو گذار نمی کند،  برخی از انسان ها برای به دست آوردن کالای ناچیز دنیا گاهی از همه اصول خود گذشت می کنند و حتی آماده اند در این راه  ناموس و مال و دین خود را فدا سازند و با دستبوسی و تملق نسبت به صاحبان ثروت و ریاست به خواسته های مادی خود دست یابند . متأسفانه اینان دو گناه بزرگ را در این رهگذر مرتکب می شوند ، نخست این که کرامت فطری و خدادادی و شخصیت خود را زیر پا گذاشته و در برابر بنده ای که خود نیز به خداوند نیاز دارد ، به ذلت و خواری افتاده  و از سوی دیگر با مدح و ستایش و تملق و به کار بردن تعابیر بلند در باره افراد یاد شده آنان را به مستی مدح و قدرت می کشانند ، زیرا در روایتی از امیر المؤ منین علی ( علیه السلام ) وارد شده است که آن حضرت می فرمایند : " ینبغی للعاقل أن یحترس من سکر المال و سکر القدرة و سکر العلم و سکر المدح و سکر الشباب ، فإن لکل ذلک ریاح خبیثة تسلب العقل و تستخف الوقار "  یعنی " سزاوار است که انسان عاقل از مستی مال و ثروت و مستی قدرت و مستی علم و دانش و مستی مدح و ستایش و مستی جوانی بپرهیزد ، زیرا هر یک از این مستی ها بادهای پلیدی را همراه دارد که عقل انسان را می زداید و وقار ش را کاهش می دهد ." همچنان که ملاحظه می کنید حضرت علی ( علیه السلام ) در این حدیث جالب از غرور مال و جوانی و علم و مدح و قدرت به مستی تعبیر فرموده اند  ، زیرا هر یک از این ها که به عنوان نعمتی از سوی خداوند در اختیار برخی از ما قرار می گیرد می تواند بذر تکبر و خود بزرگ بینی و غرور را در ما بارور نماید و در این شرایط است که انسان همانند افراد مست ، مدهوش این نعمت ها شده و خود را از دیگران برتر و بالاتر تلقی خواهد نمود . بسیاری از انسان ها که لغزش های بزرگ و خطرناک در زندگی خود داشته اند ، به همین بیماری مبتلا گشته  و دست به جنایت های بزرگی در تاریخ زده اند ، نمونه آنان نمرود و فرعون هستند که ادعای خدایی نموده و علاوه بر گمراهی انسان های بیشماری ، خون هزاران بیگناه را نیز بر زمین ریخته اند ، قارون نیز از این دسته بوده است که با ثروت های کلان خود دچار مستی شد و جایگاه خویش را فراموش کرد و به سزای کرده خود رسید .
 برخی از علما و دانشمندان نیز در طول تاریخ دچار همین بیماری و خودباختگی و مستی شده اند که در این  جا می توان به پدید آمدن برخی از مذاهب و فرقه هاي باطل مانند بابیت و بهایت اشاره نمود که از سوی برخی از عالمان خودباخته ای چون علی محمد باب شیرازی و جانشینان وی نمودار گشته است.  چنان چه به گذشته تاریخ ، نگاهی گذرا داشته باشیم ؛ خواهیم دید چه عزیزانی در راه به دست آوردن کالای اندک و ناچیز دنیا در طول تاریخ ، قربانی شده اند و چه خون هایی در پي مستي برخي از انسان ها در این رهگذر بر زمین ریخته شده  است و چه جنایاتی که در تاریخ بشر بر سر به دست آوردن افتخارات مادی و هوسرانی انسان ها ثبت شده است و این همه برای چیزی بوده است که اندک و فنا پذیر است نه زیاد است و نه ماندگار ، در حدیثی از حضرت علی ( علیه السلام) وارد شده است که : " إن لله سبحانه ملک ینادی فی کل یوم یا أهل الدنیا لدوا للموت وإبنوا للخراب و إجمعوا للخراب" (غرر الحكم ج1 /237)یعنی " به درستی که خداوند ملکی دارد که هر روز ندا می دهد ای اهل دنیا زاد و ولد کنید برای مردن و بسازید برای خراب شدن و جمع کنید برای جای گذاشتن و رفتن ! " 
ذخیره آخرت ضرورتی اجتناب ناپذیر:
هنگامی که می میریم دیگر هیچ یک از این افتخارت برای ما ارزشی ندارد و آن چه که از این پس به کار ما می آید؛ کارهای نیکی است که چون سرمایه هایی در نامه ما ثیت شده و پیش از این در حساب خود ذخیره نموده ایم و فرشتگان خداوند نیز از همین کارهای ما پرسش می کنند . حضرت علی ( علیه السلام ) در این باره می فرماید : " إن المرء اذا هلک قال الناس ما ترک و قالت الملائکة ما قدّم . لله آبائکم فقدّموا بعضا یکن لکم ذخرا و لا تخلّفوا کلا فیکون علیکم کلاّ " (یعنی " هنگامی که انسانی می میرد مردم می پرسند که چه جای گذاشت و فرشتگان  می گویند چه فرستاده است ،خدا رحمت کند پدران شما را پس مقداری را به آخرت بفرستید تا برای شما در آن جهان ذخیره باشد و همه را در دنیا  برای وارثان خود جای نگذارید تا بار سنگینی بر دوش شما باشد ."  بیشتر انسان ها در دوران زندگانی در این جهان به دنبال  گردآوری مال و ثروت و به دست آوردن افتخارات این جهان هستند و در این راه از یکدیگر گوی سبقت می ربایند و آرزوهای دور و دراز و بلندی را در سر می پرورانند، آرزوهایی که پایانی ندارد و با افزایش عمر انسان ها و پا گذاشتن به دوران پیری و کهنسالی دستخوش کاهش نمی گردد و همچنان  به رغم پیری و بی نشاطی، در درون  انسان ها از نشاط و جوانی برخوردار است.  انسان بر اساس فرهنگ زلال اسلامی می بایست در تأمین نیاز های مادی زندگی خود و خانواده، تلاش نماید و از فقر و تهیدستی گریزان باشد و خود را بر دیگران  تحمیل نکند و مانند همه پیامبران و اولیای الهی به کار  و کوشش بپردازد و از نعمت های پاک و حلال که از سوی خداوند در اختیار بشر قرار گرفته است بهره ببرد و در نگهداری و سلامتی وجود خود به  منظور بر پاداشتن دستورات خداوند از هیچ تلاشی دریغ نکند اما از افراط در این راه بر اساس دستورات اسلام ناب خود داری نماید . پیامبران و اولیای خداوند که نه با چشم دیده بلکه با چشم دل، درون اشیاء و واقعیت های ماورای مادیات را دیده اند؛ همواره به کمترین بهره از  این جهان بسنده نموده واز انباشتن سرمایه و کالای بی ارزش این جهان پرهیز کرده اند و بیشتر فرصت های عمر خود را در کسب ارزش های اخروی و اجر و پاداش ماندگار برای جهان پس از مرگ به کار گرفته و از فرصت های طلایی این جهان در خشنودی خداوند متعال ، بیشترین بهره برداری را نموده اند. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد ابن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)نقل شده است که انسان و هر آنچه در اوست  پیر می شود مگر طمع که با پیری انسان پیر نمی گردد و جوان تر می شود و شاید راز جوان ماندن  طمع در انسان ها این  است که انسان در دوران پیری می بیند که به زودی باید از این جهان خداحافظی نماید و از نعمت ها و لذت های مادی بی بهره گردد از این رو  در راه تأمین آنها تلاشی افزون می نماید اما در دوران جوانی انسان، فرصت های زیادی را همچنان پیش روی  خود می بیند و در راه آن شتاب نمی کند . بیشتر انسان ها، دوران عمر بسیار کوتاه خود را همواره در ذخیره نمودن مال و ثروت، صرف می کند و چه بسا از آن چه ذخیره  نموده است بهره ای نبرده و برای وارثان خود بر جای می گذارد و آن چه که در عمر نخورده و نداده اند مورد حیف و میل دیگران قرار می گیرد. در روایتی از  پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که در آن می فرمایند: «الرجال اربعة: سخی و کریم و بخیل و لئیم، فالسخی الذی یأکل و یعطی و الکریم الذی لا یأکل و یعطی و البخیل الذی یأکل و لا یعطی و اللئیم الذی لایأکل و لا یعطی.»( نهج الفصاحة ج1/ ص463) یعنی : انسان ها چهار گروه هستند: سخاوتمند و کریم و بخیل و لئیم و پست، پس سخاوتمند کسی است که خود می خورد و به دیگران نیز می خوراند و کریم کسی است که خود نمی خورد ولی به دیگران میخوراند و بخیل کسی است که خود می خورد ولی به  دیگران نمی دهد و لئیم  کسی  است که خود نمی خورد و به دیگران نیز نمی دهد!
                                   دم بـــدم عــمر مـی رود بر بــاد                 بـاده خـور باده را هرچـه بادا باد 
                                  دیدی آخر که خواجه بمرد و نبرد                   آنــچـه در عــمـر نخـورد و نـداد
                                 خـود بخـــور یا بــده و گــرنه بـنــه                  تا خــورد دشــمنت  به روز مباد
  امام علی ابن ابی طالب(علیه السلام) در سخنی از سخنان گهر بارش می فرماید: « ان دنیاکم هذه لأهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم، و احقر من ورقة فی فم جراد، ما لعلیّ و نعیم یفنی و لذة لا تبقی» (غرر الحکم ج1/ص217) یعنی: همانا این دنیای شما در نظر من از استخوان بی گوشت خوک در دست انسان مبتلا به بیماری خوره بی ارزش تر و از برگی ناچیز در دهان ملخی پست تر است، علی  را چه رسد به نعمتی که نابود شونده است و لذتی که ماندگار نیست! . در عین حال گروهی از انسان های پاک سرشت که به معنی و مفهوم حقیقی زندگی پی برده و در درون خویش سخنان گهربار اولیای دین را تفسیر نموده اند؛ با شتاب به سمت و سوی آن حقایق  به راه افتاده و از کالاهای بی ارزش این دنیا گریخته اند. چه بسا  دانشمندان و نیز نیکانی که در گذشته دور و نزدیک، فریب دنیاي فريبنده را  که در باطن جز عجوزی چرکین حال و چندش آور نیست، نخورده اند و در زمره عارفانی خدا شناس و دارای کرامت، در میان مردم خود درخشیده اند و  به رغم این که دارای شغل و حرفه ای مانند دیگران بوده اند، به مقام های بلند معنوی رسیده اند که نمونه هایی از آن را می توان در وجود بزرگانی مانند سید هاشم حداد از شاگردان مرحوم قاضی  طباطبایی در عراق و مرحوم شیخ رجب علی خیاط در تهران جستجو نمود. روشن است که شغل  شیخ رجبعلی خیاط در تهران خیاطی بوده است و مرحوم سید هاشم حداد در شهر کربلای عراق به نعل بندی اشتغال داشته و معروف به سید هاشم نعلبند بوده است، اما شاگردان وی به منظور احترام ایشان، لقب «حداد»  را بر آن بزرگوار نهاده اند. اینان به پیروی از اساتید و مولای خود امیر مؤمنان، به معنی و مفهوم زندگی پی برده و لحظات گرانمایه عمر خود را به آلودگی گناه و معصیت و غفلت از یاد خدا ، سپری نکرده و ثانیه های آن را در به دست آوردن افتخارات اخروی، صرف نموده اند. زیرا بر اساس آیات نورانی قرآن کریم و روایات و سیره و تاریخ پیامبران و امامان  معصوم، این دنیا، جای ماندن نیست و سرانجام زندگانی در این دنیا، مرگ و مردن است و پیامبری مانند حضرت نوح (علیه السلام) که نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود به هدایت مردم می پردازد، سرانجام می میرد و پیامبر گرانقدر اسلام نیز با عمر کوتاه شصت و سه ساله، روحش به جهان ملک و ملکوت، به پرواز در می آید و حضرت سلیمان ابن داود، با همه ملک و پادشاهی و سلطنت بر جن و انس، می میرد و حضرت ایوب با همه رنج و محنت، با این جهان، وداع می کند، این سرنوشت انسان در این جهان  است، سرنوشتی که همه ما از آن غافلیم. 
 

ارزش کمک به مستمندان


همه شب نماز خواندن، همه روز روزه رفتن

همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن

*

زمدینه تا به کعبه سر وپابرهنه رفتن

دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن

*

شب جمعه ها نخفتن،به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن

*

به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

*

به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن

طلب گشایش کار ز کارساز کردن

*

پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن

گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن

*

به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن

ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن

*

به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد

که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن

*

به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد

که به روی مستمندی در بسته باز کردن

عیدی یک مرد فقیر به بچه اش

داشت تو آشغالا دنبال چیزی میگشت

نگاهش کردم، تا کمر خم شده بود تو سطل آشغال خیابون

انگار داشت چیزی رو بیرون می کشید، ایستادم و تماشا کردم

یه سه چرخه کهنه بود، بیرونش که کشید، بهش یه سری نایلون و دستمال کاغذی و زباله خیس چسبیده بود و طبیعتا متعفن بودن

بیرونش آورد، معلوم بود کارتن خواب نیست، داشت تلاش می کرد وانمود کنه نگاه عابرا براش مهم نیست، اما از سری که بدون لزوم تو یقه فرو میکرد و نگاه دزدکیش به اطراف معلوم بود اینکاره نیست

با اکراه زباله ها رو از سه چرخه در آورد و زیر سنگینی نگاه هایی که حتما فکر میکرد دارن تعقیبش می کنن با قدم های سریع دور شد

فکر کنم شب عیدی سه چرخه رو برای بچه ش میبرد، یه تعمیر کوچیک و یه رنگ درستش می کرد، شاید عیدی خوبی بود این شب عید!

عشق شاید هواپیما کنترلی یک میلیون تومنی باشه، که پدری خوش پوش و خوشتیپ و خوشبو از درآمدش برای پسر بچه ش خریداری میکنه.

اما یقینا تعفن سطل زباله
نگاه سوال انگیز و پر ترحم و ناراحت کننده آدم ها
چیزی از عشق پدری که دستشو تو کثافت میکنه، تا لب بچه شو بخندونه کم نمیکنه

بوی عشق به لباس و تیپ و قیافه نیست

صداقت که باشه، تو زباله ها هم بوی عشق میاد

دوست داشتم نزدیکش بشم، باهاش حرف بزنم و تا کمر به احترامش خم شم
اما گفتم حتما ناراحت میشه، حتی از دیدن اینکه میبینمش

بزار ایثار و بزرگیش آلوده نگاه نشه :)

شما هم بزرگیش رو با ترحم خودتون آلوده نکنید، به احترام این صحنه باید ساعت ها ساکت بود و فکر کرد/...

علائم آخرالزمان از زبان پیامبر اکرم (ص)

علائم آخرالزمان از زبان پیامبر (ص)


 ابن عباس می گوید ما با پیامبر در آخرین حجی که در سال آخر عمر خود بجای آورد بودیم. رسول خدا حلقه در خانه کعبه را گرفت و رو به ما کرد و فرمود:

آیا حاضرید شما را از علامتهای آخرالزمان با خبر سازم؟

سلمان که در آن روز از همه به پیامبر نزدیک بود عرض کرد:

آری یا رسول لله!

پیامبر فرمود:

از علامت های آخرالزمان ضایع کردن نماز ، پیروی از شهوات، تمایل به هوا پرستی، گرامی داشتن ثروتنمدان و فروختن دین به دنیاست و در آن وقت قلب مومن در درونش آب می شود مثل آب شدن نمک در آب! از این همه زشتیها که می بیند و قدرت بر جلوگیری آن را ندارد.

سلمان پرسید: آیا چنین چیزی واقع خواهد شد؟

حضرت فرمودند: آری به سوگند به  خداوند! ای سلمان! در آن وقت زمامداران وزیرانی سابق، کارشناسان ستمگر و امنایی خائن بر مردم حکومت کنند

سلمان پرسید: آیا چنین چیزی واقع خواهد شد؟



حضرت فرمودند: آری سوگند به خدا! ای سلمان! در آن وقت زشتی ها زیبا و زیبایی ها زشت می شود. امانت به خیانتکار سپرده می شود و امانتدار خیانت می کند، دروغگو تصدیق می شود و راستگو تکذیب!

سلمان پرسید: آیا چنین چیزی واقع خواهد شد؟

حضرت فرمودند: آری سوگند به خداوند! در آن وقت حکومت به دست زنان و مشورت بردگان خواهد بود، کودکان بر منبر می نشینند ، دروغ خوشایند و زرنگی، زکات ضرر و بیت المال غنیمت محسوب می شود!

اولاد در حق پدر و مادر جفا می کنند و به دوستانشان نیکی می نمایند و ستاره دنباله دار طلوع می کند!

 

سلمان پرسید: آیا چنین چیزی واقع خواهد شد؟ یا رسول لله

حضرت فرمودند:

آری ،ای سلمان! در آن زمان زنان در تجارت با شوهران خود شریک می شوند، باران رحمت کم، جوانمردان بخیل، تهی دستان حقیر می شوند، بازارها به هم نزدیک می گردد و همه از خدا شکایت می کنند. یکی می گوید سودی نبردم و دیگری می گوید چیزی نفروختم.

سلمان پرسید: آیا چنین چیزی واقع خواهد شد؟

حضرت فرمودند:

آری، در آن وقت گروهی به حکومت می رسند، اگر مردم حرف بزنند آنها را می کشند و اگر سکوت کنند اموالشان را غارت،حقشان را پایمال می کنند و خونشان را می ریزنند و دلها پر از کینه و وحشت می کنندو...

در آن زمان اشیاء و قوانین را از شرق و غرب می آورند و امت من رنگارنگ می شوند، نه ، بر کوچک رحم می کنند و نه، بر بزرگ احترام می گذارند و نه گناهکاری را می بخشند، هیکل هایشان مانند آدمیان و قلب هایشان همچو شیاطین است.

در آن زمان لواط زیاد می شود، مردان خود را شبیه زنان می کنند و زنان خود را شبیه مردان، لعنت خدا برآنها باد!

در آن زمان مساجد را زینت می کنند، قرآن ها را آرایش می دهند و مناره های مساجد را بلند می نمایند و صفهای نمازگزاران زیاد، اما دلهاشان به یکدیگر کینه توز و زبانهایشان مختلف است!

مردان و پسران، خود را با طلا زینت می کنن و لباس حریر و دیباج می پوشند. پوست پلنگ را برای اظهار بزرگی در بر می کنند.

ربا در بین مردم شایع می شود و معاملات با غیبت و رشوه انجام می گیرد، دین را می گذارند و دنیا را بر می دارند!

طلاق زیاد می شود، حدود اجرا نمی گردد، زنان خواننده و آلات نوازندگی آشکار می گردد و اشرار امت به دنبال آنها می روند، ثروتمندان برای تفریح و طبقه متوسط برای تجارت و فقرا برای ریا و خودنمایی به حج می روند!

عده ای قرآن را برای غیر خدا و عده ای برای خوانندگی یاد می گیرند و گروهی نیز علم را برای غیرخدا می آموزند، زنازاده فراوان می شود و برای دنیا با یکدیگر عداوت می کنند!

پرده های حرمت پاره می گردد،گناه زیاد می شود، بدان بر خوبان مسلط می شوند دروغ فراوان، لجاجت شایع و فقر فزونی می یابد، با انواع لباسها بر یکدیگر فخر می فروشند، قمار و آلات موسیقی را تعریف می کنند و امر به معروف و نهی از منکر را زشت می شمارند.

مومن واقعی در آن زمان خوار است، قاریان قرآن و عبادت کنندگان پیوسته از یکدیگر بدگویی می کنند و در ملکوت آسمانها آنان را افراد پلید می دانند.

ثروتندان از فقر می ترسند و بر فقرا رحم نمی کنند و آدمهای نالایق درباره جامعه سخن می گویند که حقیقت ندارند، حرفهایشان فقط شعار است!

در آن زمان صدای توام با لرزش از زمین برمیخیزد که همه می شنوند، گنجهای طلا و نقره بیرون می ریزند ولی برای انسان دیگر سودی نخواهد داشت و دنیا به آخر می رسد.

خدا با من است ................

اس ام اس و پیامک بسیار زیبا با موضوع خداوند

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش

راه آسمان باز است ، پر بکش

او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟

اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .

.

.

.

خوشا آن بنده با عهد و پیوند / که دارد بازگشتی با خداوند

به کام خویش اگر چندی رود راه / چو باز آید نیاز آرد به درگاه . . .

.

.

.

اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی ، لبخند خداست به بنده اش

اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه ،  تمام مشکلاتو حل میکنه . . .

.

.

.

خدا تلفن ندارد ، اما من با او صحبت میکنم

فیسبوک ندارد ، اما من دوست او هستم

توییتر ندارد ،  اما من او را دنبال میکنم . . .

.

.

.

با خدا دعوا کردم باهم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوسم نداره

رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد

صبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد . . .

.

.

.

تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم ، نه خوشی ها را

زیرا خوشی آن است که تو می خواهی

و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد . . .

.

.

.

نیایش یعضی از ما ادم ها با خدا

و درخواست از او برای حضور در زندگیمان

مانند شیطنت بچه هایی است که در می زنند

و…..

فرار می کنند

.

.

.

(راد اس ام اس)

زمانبندی خدا بی نظیر است ، نه هیچگاه دیر نه هیچگاه زود

 کمی بردباری می طلبد و ایمان بسیار ، اما ارزش انتظار را دارد . . .

.

.

.

جدیدترین اس ام اس ها با موضوع خداوند

یکی از فرق های انسان با خدا این است که انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند

ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند . . .

.

.

.

قربون خدای بزرگم برم که اگه خطا کنم

نهایت قهرش بین دو اذانه

دوباره صدام میکنه ، خدا عشق است . . .

 

تصاویری زیبا از کلام خدا

ای بزرگ.. ای مهــــــــــــــربانان مهربانان...........

 

ای بزرگ ! ای مهربان ! ای ب
ای بزرگ ! ای مهربان ! ای بخشاینده و ای عاشق!   ای صاحب غروب زیبا! ای خالق باران رحمت ! ای بخشاینده هر گناه و معصیت!  ای رئوفا! ای شکورا! ای قادر بی انتها! ای مطلق هر چیز ! ای مسلط بر هر امور!  ای صاحب هر نسیم ! ای فرمانبردان موجهای سرکش! ای خالق مخلوق!  ای شاهد هر ماجرا! ای پدیدآورنده هر اتفاق!  ای نازنین مهربان! ای قدرت مطلق! ای برازنده  سلطنت!  ای نگاه دارنده ایمان ما! ای فرمانده آتش ! ای فرمانده آب و خاک و باد  ای طرفه نگار بی رقیب ! ای معشوقه من در عشق بازی! ای گستره قدرت و جلال!  ای شکافنده دو دریا! ای زنده کننده هر مرده ای ! ای بینا کننده هر کوری!  ای آنکه بی اذن تو برگی از شاخه جدا نمی شود و قطره از آسمان نمی بارد!  ای گم شده در هستی و محیط! ای خاق صدای زیبای بلبل! ای تمام معنی هر چه زیبائی است!  ای پدیدار کننده مه و باران! ای جاری کننده رود در جنگل! ای خالق بوی خاک پس از باران!  تو را به وجودت قسم! تو را عشقی که در درون دو دل تنها قرار داده ای! تو را به لحظه ای که دلها برای شنیدن صدایت می تپد ! تو را قسم به لحظه لقایت!  از گناهان ما بگذر - ما را در کنار خودت محشور کن - ما را به رضایت به بهشت بفرست ما را به لیاقتمان راهی رضوانت کن  خداوندا ما را به رحمتت مورد قضاوت قرار ده نه به عدالتت چرا که رسوای جهانیم 

خدایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا دلم به سان قبله نماست ؛ وقتی عقربه اش به سمت “تــــو” می ایستد ، آرام می شود …
.
.
خدا ، فراموش شده ای که همیشه روبروی ماست …
.
.
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم !
چه غصه هایی که فقط به سپیدی مویم حاصل شد در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !
به همین سادگی …
.
.
چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد !
.
.
ﺣﻤﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﺱ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ است ﮐﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ !
.
.
خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم !
بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم !
خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد
خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته ، شبی می فرستم برایت

.
.
مخاطب خاصت که خدا باشه ، به درک که یکی از این مخاطب های زمینی نداریم !
.
.
خدایا ، تو آن مشترک مورد نظری هستی که همیشه در دسترسی …
.
.
نشناخته را محرم هر راز مکن
قفل دل خود بر همه کس باز مکن
در قلک دل برای آینده خویش
جز عشق خدا هیچ پس انداز مکن
.
.
یادت باشد هیچ کجا آنقدر شلوغ نیست که نتوانی لحظه ای با خدا خلوت کنی !
.
.
خدایا !
در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی میکشد مرا با نداشتن و نخواستن رویین تن کن …
.
ای خدا ای بی پناهان را پناه
رهنمای عاشق گم کرده راه
ره نمی دانیم بنما راهمان
نیستیم آگاه ، کن اگاهمان
ای به هر سوزی تو را ساز دگر
ای به هر سازی تو را راز دگر
.
.
الهی درود بر آن رودی که سرود عشقش به دریای لطف تو جاریست !
.
.
خدایا دلم گرفته ؛ میان این همه آرزوها ، دلتنگ ترین بنده ات را دریاب …
.
.
پروردگارا …
مهارت مراقبت از آنچه را که به ما بخشیده ای در قلبمان بکار زیرا ما در از دست دادن استاد شده ایم !
.
.
سنگریزه به دست گرفتن و آن را جواهری دیدن
چوب خشکی برداشتن و جنگلی را در آن نظاره کردن
و با چشمانی اشکبار خندیدن
این است ایمان به خدا …
.
.
وقتی با مشکلات روبرو میشویم ، به خدا میگوییم چرا من ؟
اما زمانی که خوشحالی به ما روی میاورد صحبتی از خدا نیست !
یاد بگیریم که در هر وضعیت بگوییم “بله خدا ! خود من …”
.

.
در شهر بودم
دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود
یکی به دنبال پول
یکی به دنبال چهره دلکش
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد
یکی به دنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوس !
اما دریغ که هیچکس به دنبال خدا نبود !!!
.
.
هر آنکه جان به اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگربه حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
.
.
زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد ، یک امید از ته قلب به تو گوید :
که خدا هست هنوز …
.
تو بازی زندگی موقع یارکشی چه خوبه آدم بگه : من و خدا ، شما همه …
.
.
سرت را بر شانه ی خدا بگذار تا او با نوازش های دستان مهربانش قصه ی عشق را چنان زیبا برایت بخواند که نه از دوزخ وحشت کنی و نه از بهشت به رقص درآیی ، نه از نداشتن چیزی غصه بخوری و نه از نداشتن کسی …
.
.
هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند !
سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست … پس بخوانش با لبخند !
.
.
ﺷﮏ ﻧﮑﻦ !
ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻱ ﺁﺧﺮ ، ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺗﻮﻛﻞ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻧﻮﺭﻱ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﻱ ﺭﺥ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ و ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮﺳﺪ ….
.
وقت دعا خجالت نکش ، نگو من گناهکارم و صدامو نمیشنوه …
اونی که اون بالاست بیشتر از اونی که تو فکر میکنی هواتو داره !
.
.
خدایا …
چه دارد آنکه تو را ندارد ؟
و چه ندارد آنکه تو را دارد ؟

راز و نیاز با خدا

 
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم …
گفتی: فانی قریب
     .:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.

 
گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم… كاش می‌شد بهت نزدیك شم …
گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
     .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.

 
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
     .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
 

گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی …
گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
     .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.

 
گفتم: با این همه گناه… آخه چیكار می‌تونم بكنم؟    
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
     .:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

 
گفتم: دیگه روی توبه ندارم ...
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
     .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.

 
گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
     .:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

 
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
     .:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
 

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! …  توبه می‌كنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
     .:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

 
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك    
گفتی: الیس الله بكاف عبده
     .:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

 
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

وبلاگ یا قاقا لی لی ؟!!

مش تقی  تازه متولد شد و در اوج اونقع اونقع کردن با حرکات سر و گردن و سینه و شکم و قر کمر و ........ و پا به ننش فهموند که ننه من وبلاگ می خوام ! کاری نداریم چرا هیچی نشده شد مشتی ! ننش با مراد خان چت می کنه و با استفاده از تکنولوژی روز دهاتشون واسه مش تقی وبلاگ http://gooz.persianblog.com  رو افتتاح می کنن ! حالا مش تقی ما میره دنبال یه لقب عند الخفن که کسی نفهمه این نویسنده خود مش تقی مارمولکه ! یه لقب خاص ، مثل موش پیر ، یا گراز مهربون و یا در قلب منی T+S یا مثلا" Donkey و یا جوان !  تو  وبلاگش از کشتی گرفتنش با آفتابه تو زور خونه می نویسه ، از عشقش به سوری که عاشق الاغ باباشه و می گه یا سوری یا بابام !  همچنین از حرکات موزون ننه ی غضنفر می نویسه ! از حرکت متحورانه ننش که به طرز اکشن تو سر باباش می زنه ، از جنگ جهانی چهارم می گه و فواید انرژی هسته ای برای ازدیاد روحیه گوسفندا !
واسه مراد خان تبلیغ می کنه : آموزش تراکتور تضمینی با گواهینامه بین الدهاتی ISO MORAD 2003 با نوشابه !
آخرشم بهش می گم اینجا چه خبره ؟  می گه 4 دیواری اختیاری ، خونه خودمه مفت و مجانی فقط پول کافی شاپ می دم به این غلام مفت خور ، کوفتش بشه ! اگه راست می گی بهم یاد بده چه جوری آهنگ " بی وفا دیگه دوسم نداری  " رو تو وبلاگم بذارم چون سوری بهم می گه کیس مناسبی براش نیستم !
اگه ازش جدا شدم التماس می کنم به وبلاگ جدیدم یه سر بزن و نظر بده  : تنها تقی دنیا ! اما همون که گفتم یا سوری یا بابام !

مامانی من زن می خوام !

مامانی : خب فسقلی چی شد که به این فکر افتادی ؟!
جوان : بی خیال مامانی ، بی ادبیه !
مامانی : حالا  کدوم عجوزه رو می خوای ؟!!
جوان : بهاره  !
مامانی : اه اه اه اه اصلا" حرفشو نزن ، دختره ی بی ریخت ! می گم بیا سوسن دماغ رو بگیر ؟!!
جوان : نه مامانی ، اون که دماغش جارو برقیه !
جوان : مامانی جون ، می گم مامان شمسی خانوم خوبه  ؟!!
مامانی : اصلا" حرف اون پیر دخترو نزن ، تازه ریش داره ، از اون بدتر ریشش سفیده !
جوان : زن عباس آقا چی ؟ اون خوبه مامانی ؟!
مامانی : اون که خودش زن داره !!!!!
جوان : شوهر اقدس خانوم چی ؟ اصغر آقای قصاب چی مامانی ؟ الاغ اون مش تقی بودش ، اون
 
چی ؟ اصلا" خودمو بگیرم مامانی ؟!!
مامانی : عزیزم مثل اینکه شیرین می زنیا !
جوان : مامانی ، من جیش دارم ! برم جیش ؟!!
مامانی : برو عزیزم  !
جوان : دیر کردم نگران نشیا !
مامانی : باشه عزیزم ،  مراقب خودت باش . قربون قد وبالاش ! بچم بزرگ شده  !!!!

طبیعت

 گروه اینترنتی ایران سان

دلتنگی آدما/.......................

وقتایی که خیلی بهشون خوش میگذره و میخندن یهو سرشون رو برمیگردونن اونوری …
یکم ثابت میشن ؛ یواش یواش چشماشون پر اشک میشه …
.
.
این روزها در من حالت فوق العاده اعلام شده است …
بیش از حد مجاز دلتنگ شده ام !!!
.
.
دلتنگی یک حس کشنده ی لذت بخش است …
مثل لیسیدن عسل از لبه شکسته لیوان !
.
.
حتی اگر کفش تنگ باشد ، زخم میکند ؛ وای به حالی که دل تنگ باشد …
.
.
بعضی آدمها بوی خوب دارند حتی وقتی دورند !!!
دلت که براشون تنگ میشه ، بوی خوبشون تو ذهنت میپیچه و اونقدر دلت هواشونو میکنه که دوست داری محکم بغلشون کنی …

دلتنگ

دلتنگی ، پیچیده نیست …
یک دل …
یک آسمان …
یک بغض …
و آرزوهای ترک خورده !
.
.
روزهای سختی رو میگذرونم !!!
وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشود
نفسم
دنیایم
دلم !
.
.
دلتنگی همیشه همراهم می آید ، مثل سایه بی ردپا …
.
.
دلتنگی یعنی شبی با خاطراتت بهش فکر کنی ، بعد شیرینی یه لبخند بیاد رو لبت و بعد چند لحظه شوری اشکهای لعنتی …
.
.
چه سر به راه است …
دلتنگی را میگویم !
از گوشه ی دلم جُم نمیخورد …
.
.
امروز دوبار دلتنگ شدم ! یک بار برای تو و یک بار برای تو !!!
اول برای نداشتنت ، دوم برای نداشتنم …
دوستت دارم و نداری ام !
می روم و میدانم که تو زودتر رفته ای …
.
.
دلتنگی خیابان شلوغی است که تو در میانه اش ایستاده باشی
ببینی می آیند
ببینی می روند
و تو همچنان ایستاده باشی !

بغض دل

گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم ؛ شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !
.
.
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ، ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺴﺘﯽ …
.
.
کنج گلویم قبرستانیست پر از احساس هایی که زنده به گور شده اند به نام بغض !
.
.
بالاتر از سیاهی هم “رنگ” هست …
مثل رنگ این روزهای من !
.
.
سیلی واقعیت رو درست اون وقتی می خوری که وسط زیباترین رویا هستی …
.
.
دل من همانند اتوبوس های شهر شده !
غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم :
دیگر سوار نشوید !!! جا نیست …
.
.
دنیا دنیای ریاضی ست وقتی عشق را تقسیم کردند و تو خارج قسمت من شدی …
.
.
امشب غم ها برایم مهمانی گرفته اند و من میخواهم بترکانم همه ی بغض هایم را …
.
.
لااقل بیا بگو که دیگر به دیدنم نمی آیی شاید اشکی نشست گوشه چشم هایی که به این “در” خشک شده

حیف که رفتنی هستم

ممکان-آلایی رنگین –چیروکاژیان

کاش؟؟؟؟؟؟؟

tanha5u.غمگین ترین اهنگ های ایرانی

چقدر خوبه تنهایی

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

خدایا منتظرم منو با خودت ببر پیش خودت

 

سلام خدا !! خوبی؟خدا من خوب نیستم خودت هم بهتر میدونی

خدای من همه از خوبیات تعریف میکنن

منم تصمیم گرفتم شب های قدر بیام و باهات درد و دل کنم

اخه نمیدونی دلم بدجور از دست ادم هات گرفته

خدا جون یادت اولین عشقم که ازم جدا شد چه حس و حالی داشتم؟؟ یادت که هست ها؟

یادت هست اون همه بی خوابی و گریه زاری؟

ولی تو بهم گفتی قسمتت نیست ولش کن !منم حرفت رو گوش دادم؟

خوب نمیخوام خاطرات رو زنده کنم

ولی شب قدر که یادته ازت چی خواستم؟؟

تو هم کم لطفی نکردی و زود بهم دادی ولی سوال اینجاست ؟؟

خدا اگه حاجتم رو بهم دادی چرا در عرض ۴ روز ازم گرفتی؟؟

خدا جون من بیا و دیگه اینقد منو اذیت نکن

تو که دیدی چقد شب قدر بهت التماس کردم!!

اخه ما حتی ازمایش هم دادیم چرا یه دفعه خراب شد

خدا داغونم !!ازت میخوام امشب که بخوام صبح تو دنیای دیگه باشم

دنیای که به تو نزدیک تر باشم

بخدا دارم شک میکنم که چرا فقط من دارم وسیله امتحان میشم!!

خوب ادمت رو ۱ بار امتحان کن

چرا منو زیاد امتحان میکنی؟

خدایا من دیگه تحمل این دنیا رو ندارم

تقاضا میکنم هر چه سریعتر منو از این دنیای لعنتیت ببر

اخه جهنمت هم بهتر از این جا هست

خدا دوست دارم !! قول بده امشب بیای و منو ببری

 

دعای شف بخش برای من ( رامین)

رامین تو رو خدا پاشو بگو همه اینا خوابه / نمی دونی که این قلبم چه بی قرار و بی تابه

جوابت کردن انگاری ولی امیدم به خداست / از وقتی خبرو دیدم چشام خیس دستام به دعاست

یه کاری کن خدای من .رامینو به ما برگردون / اگه رامینم طوریش شه میشم تنها و سرگردون

دعای ما طرفدارا همیشه هست پشت سرت / گفتی که امسال سال ماست این بوده حرف آخرت

خدای مهربون من رامینو  زود بده شفا / دلت می یاد رو تخت باشه یه مرد پاک و با صفا

ریه ی تو نفس ماست خدا نفسمو نگیر / نذار که توی تنهایی بشم در به در و اسیر

اگه همه بگن که تو ده درصد زنده می مونی / ولی خیلی زود خوب میشی خودتم اینو می دونی

طرف تو یه ملت هست یه ملت دست به دعا رامین تو بهترین هستی این نه حرفه نه ادعا

همون خدایی که تو رو یه روزی آفریده بود / الانم خوبت می کنه شفات میده سریع و زود

اینو بدون برمی گردی بی هیچ آسیب و تلفات / سلامتی عشقمون دوستم رامین صلوات

عید فطر مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــارک

card postal Patugh ir 34 شعر های زیبا برای عید فطر

هزاران آفرین بر جانت ای ماه

روان عاشقان قربانت ای ماه

مبارک باد ماه عشق بازان

که بنشینند در ایوانت ای ماه

مبارک باد عید روزه داران

نکویان جهان مهمانت ای ماه

مبارک باد شهر الله اعظم

همایون طالع رخشانت ای ماه

همه مهمان سلطان وجودیم

خوشا بر سفره ی احسانت ای ماه

نزول دفتر عشق و صعودش

شب قدر است در دورانت ای ماه

به شادروان عزت روزه داران

عیان بینند قدر و شانت ای ماه

نصیب روزه داران دیدن یار

در ایوان عظیم الشانت ای ماه

دو شادی روزه داران را فرستند

ز لطف حضرت سبحانت ای ماه

یکی هنگام افطار اندر این دار

دگر در جنت رضوانت ای ماه

مبارک باد عشق روزه داران

که گفت ( الصوم لی ) در شأنت ای ماه

دل از روزه شود آیینه ی دوست

در او پیدا رخ جانانت ای ماه

سلام سید سجاد و عباد

نثار طلعت رخشانت ای ماه

free شعر های زیبا برای عید فطر

بگذشت مه روزه ، عید آمد و عید آمد

بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد

آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد

معشوق توعاشق شد، شیخ تو مرید آمد

شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد

شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد

جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت

هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد

از لذت جام تو دل مانده به دام تو

جان نیز چو واقف شد، او نیز دوید آمد

بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته

بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

باغ از دی نامحرم سه ماه نمی زد دم

بر بوی بهار تو، ازغیب رسید آمد

 free شعر های زیبا برای عید فطر

می خواست بهانه ای که پر نور شویم

از هرچه بدی و غیر او دور شویم

یک ماه پر از فرصت برگشتن داد

یک عید فرستاد که مغفور شویم

یک ماه صدا کرد که زیبا باشیم

در هر سحر و شبی چو مولا باشیم

ماه رمضان ماه مهارت ورزی ست

باشد که همیشه مثل حالا باشیم

یک ماه بهشت بر زمین حاکم شد

یک ماه ز عصیان دلمان نادم شد

یا رب نکند دوباره مهجور شویم

یک مژده بده که وصلمان دائم شد

free شعر های زیبا برای عید فطر

دلم تنگ است و دلتنگ اند دلتنگان و دل ریشان

شب قدر است، لبخندی بزن، مولای درویشان!

اگر همسو نمی گردند با فریادهای تو

نمی گریند دل ریشان، نمی چرخند درویشان

هنوز آن سوی دنیا قدر خوبی را نمی فهمند

فراوان اند بدخواهان و بسیارند بدکیشان

نه با بیگانگانم نسبتی باشد نه با خویشان

به مرگ زندگی!… من مرگ را هم زندگی کردم

جدا از زندگانی کردن این مرگ اندیشان

شب قدر است لبخندی بزن تا عید فطر من

تبسم عیدی من باد، بادا عیدی ایشان

free شعر های زیبا برای عید فطر

یابن الحسن!

سی شب به تو التماس کردم

این لحظه جواب طالب ام من

خواهی بنواز و خواه رد کن

احسان و عتاب طالب ام من

از کوی تو بوی عطر آمد

برخیز که عید فطر آمد

امشب که منم فتاده عشق

ساقر بزند ز باده عشق

خطی تو بیا بخوان برایم

از نامه سرگشاده عشق

آن نامه که دادی از برایم

با مطلع بی فتاده عشق

گفتی که سحر بیا به کویم

ای خسته ز سیر جاده عشق

مائیم ولی تو مخور غم

ای بنده خانزاده عشق

از کوی تو بوی عطر آید

بر خیز که عید فطر آید

تا یار ز در نیاید امشب

ای کاش سحر نیاید امشب

بیرون نروم زمیهمانی

تا یار ز در نیاید امشب

امضا نشود کتاب ما تا

از یار خبر نیاید امشب

این سی شب و روز ما نه ارزد

تا او به نظر نیاید امشب

در دام فراغ جان سپارم

آن ماه اگر نیاید امشب

از کوی تو بوی عطر آید

بر خیز که عید فطر آید

خواهم ملکت شوم نگارا

گرد فدکت شوم نگارا

کی گل کنی ای شقایق عشق؟

تا شاپرکت شوم نگارا

بر دوش نسیم صبحگاهی

چون قاصدکت شوم نگارا

هنگام نماز عید بند

تحت الهنکت شوم نگارا

بر گرد حریم تو به پرواز

مثل ملکت شوم نگارا

از کوی تو بوی عطر آمد

بر خیز که عید فطر آمد

امسال به قیمتم بیفزای

بر عشق و ارادتم بیفزای

جبرئیل گسیل خدمتم کن

بر شوق ولایتم بیافزای

پر سوخته از شرار عشقم

سوزی به حرارتم بیفزای

انفاس مرا محمدی کن

بر بار رسالتم بیفزای

از نور علی منورم کن

بر نور هدایتم بیفزای

از کوی تو بوی عطر آمد

بر خیز که عید فطر آمد

هو کش که ترانه ای بسازم

از ناله زبانه ای بسازم

در دوره پر فراق عصیان

با اشک شبانه ای بسازم

ای دوست کنار خانه تو

اذنم بده خانه ای بسازم

بر بام حریم عشقت ای یار

بگذار که لانه ای بسازم

یک بوسه دهی اگر بر این دل

باران ز زمانه ای بسازم

از کوی تو بوی عطر آمد

بر خیز که عید فطر آمد

fetr5 شعرهای عید فطر

fetr5 شعرهای عید فطر

می خواست بهانه ای که پر نور شویم
از هرچه بدی و غیر او دور شویم
یک ماه پر از فرصت برگشتن داد
یک عید فرستاد که مغفور شویم
یک ماه صدا کرد که زیبا باشیم
در هر سحر و شبی چو مولا باشیم
ماه رمضان ماه مهارت ورزی ست
باشد که همیشه مثل حالا باشیم
یک ماه بهشت بر زمین حاکم شد
یک ماه ز عصیان دلمان نادم شد
یا رب نکند دوباره مهجور شویم
یک مژده بده که وصلمان دائم شد

تبیان زنجان

واحد شعر و ادب تبیان زنجان-

تبیان زنجان

یابن الحسن!

سی شب به تو التماس کردم

این لحظه جواب طالب ام من

خواهی بنواز و خواه رد کن

احسان و عتاب طالب ام من

از کوی تو بوی عطر آمد

برخیز که عید فطر آمد

امشب که منم فتاده عشق

ساقر بزند ز باده عشق

خطی تو بیا بخوان برایم

از نامه سرگشاده عشق

آن نامه که دادی از برایم

با مطلع بی فتاده عشق

گفتی که سحر بیا به کویم

ای خسته ز سیر جاده عشق

مائیم ولی تو مخور غم

ای بنده خانزاده عشق

از کوی تو بوی عطر آید

بر خیز که عید فطر آید

تا یار ز در نیاید امشب

ای کاش سحر نیاید امشب

بیرون نروم زمیهمانی

تا یار ز در نیاید امشب

امضا نشود کتاب ما تا

از یار خبر نیاید امشب

این سی شب و روز ما نه ارزد

تا او به نظر نیاید امشب

در دام فراغ جان سپارم

آن ماه اگر نیاید امشب

از کوی تو بوی عطر آید

بر خیز که عید فطر آید

خواهم ملکت شوم نگارا

گرد فدکت شوم نگارا

کی گل کنی ای شقایق عشق؟

تا شاپرکت شوم نگارا


card postal Patugh ir 34 شعر های زیبا برای عید فطر