-
درد دل سانتیا سالگا
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 20:12
بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم . می خواهم درون یک...
-
همسران ما .....
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 19:51
روزگاری پادشاه ثروتمندی بود که چهار همسر داشت او همسر چهارم خود را بسیار دوست می داشت و او را با گرانبهاترین جامه ها می آراست و با لذیذترین غذاها از او پذیرایی می کرد، این همسر ازهر چیزی بهترین را داشت. پادشاه همچنین همسر سوم خود را نیز بسیار دوست می داشت و او را کنار خود قرار می داد، اما همیشه از این بیم داشت که...
-
تختتان کنار پنجره باشد یا ؟
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 19:30
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمارمیگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید...
-
ملاقات با شیطان
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 19:24
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان...
-
مادر
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 19:20
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفتهام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که...
-
سخنی از پائولو کوئیلو
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 23:38
انسانها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه مىروند. با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت. در سبد جلو, صفات نیک خود را مىگذاریم. در سبد پشتی, عیبهاى خود را نگه مىداریم. به همین دلیل در طول زندگى چشمانمان فقط صفات نیک خودمان را مىبیند و عیوب همسفرى که جلوى ما حرکت مىکند. بدین گونه است که درباره خود بهتر از او داورى...
-
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی . . .»
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 23:31
دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت ..... نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یکنفر را دوست داشت “ دلداده اش را “ با او چنین گفته بود : « اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد » و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمهای...
-
داستان عاشقانه تکان دهنده مرد متاهل و عشق به دختر جوان
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 23:23
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دستشو گرفتم و گفتم: ... اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دستشو گرفتم و گفتم: ... باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه...
-
حکایت پادشاه و وزیر خداپرست
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 22:47
حکایت است که پادشاهی از وزیرخدا پرستش پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی. وزیر سر در گریبان به خانه رفت . وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده ؟ و او حکایت بازگو کرد. غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که...
-
داستان فرعون و شیطان
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 22:01
فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟...
-
سارا.....
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 19:17
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا … دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا...
-
نامه ای برای خدا
شنبه 17 مهرماه سال 1389 23:52
آورده اند که یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد، متوجه نا مه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا . با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه این طور نوشته شده بود خدای عزیزم بیوه زن ۸۳ ساله ای هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می...
-
توی آغوش تو آرامش محضه .....
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 00:48
هوای دلم بارانی بود که به وبلاگی برخوردم که شعری ساده و بی ریا و بی تکلف بغضم رو شکست منو تو آغوشت بگیر خدا می خوام بخوابم آخه تو تنها کسی بودی که دادی جوابم منو تو آغوشت بگیر می خوام برات بخونم روی زمین چقدر بده می خوام پیشت بمونم کی گفته باید بشکنم تا دستمو بگیری؟ خسته شدم از عمری غربت و غم واسیری کی گفته باید گریه...
-
هر که را مسیح در قفس است ....
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 21:40
هرکه را مسیح در نفس است جای او در میانه قفس است هرکجا مرغک خوش الحانی ست مبتلا و اسیر و زندانی ست ماهی از رقص دلفریب خودش می کند تنگ را نصیب خودش هرکه حسنی به طالعش دارد روزگارش چنین بیازارد سیه آواز و چهره ای چو کلاغ به رهایی پرد میانه باغ هر قناری چو قار قار کند خویش را از قفس کنار کند چون بپوشد به تن لباس سیاه می...
-
دانلود ربنای غیر مجاز!!!
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 15:04
مخفیانه بشنوید
-
دعای مبارک اللهم ادخل علی اهل القبور السرور......
شنبه 23 مردادماه سال 1389 08:43
اللهم أدخل على أهل القبور السرور اللهم أغن کل فقیر اللهم أشبع کل جائع اللهم اکس کل عریان اللهم اقض دین کل مدین اللهم فرج عن کل مکروب اللهم رد کل غریب اللهم فک کل أسیر اللهم أصلح کل فاسد من امور المسلمین اللهم اشف کل مریض اللهم سد فقرنا بغناک اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک اللهم اقض عنا الدین وأغننا من الفقر إنک على کل...
-
یه ترفند بسیار ساده اما شیرین
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 21:33
جالبه به امتحانش می ارزه به سایتی که میخواهید تصاویرش به پرواز درآیند رفته و پس از باز شده کامل سایت این کد ور تو آدرس بار کپی پیست کنید javascript:R= 0 ; x 1 =. 1 ; y 1 =. 05 ; x 2 =. 25 ; y 2 =. 24 ; x 3 = 1.6 ; y 3 =. 24 ; x 4 = 300; y 4 = 200 ; x 5 = 300 ; y 5 = 200 ; DI=document.images; DIL=DI.length; function...
-
پانزده مورد از اولینهای اینترنت!
جمعه 23 بهمنماه سال 1388 17:42
در این پست ۱۵ تا از خارق العاده ترین اولین های اینترنت معرفی می شود... خلاقیت اینترنت را به جایی رسانده است که امروز می بینیم و بخشی از زندگی روزمره ما شده است. در این پست ۱۵ تا از خارق العاده ترین اولین های اینترنت معرفی می شود. اما قبل از همه اینها باید به ۱۰ مارس ۱۸۷۶ برگردیم، یعنی جایی که الکساندر گراهام بل اولین...
-
ای خدا ....
دوشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1386 21:12
-
زمزمه های دلتنگی یه جیرجیرک عاشق
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 00:41
الهی من او را می خواهم..... الهی من او را می خواهم شانه های مهربانش را برای آواز خواندن دستان کوچکش را برای مهر ورزیدن برای پاک کردن اشکهایی که فرو ریزد به رخسارم الهی من او را می خواهم مهربانم را می خواهم هم او که آموخت به من تمنا و طلب عشق را بی پروایی در عشق را هم او که هدیه نخستین اش بوسه بر روی ماه تو بود (1) هم...