این بار من در عاشقی یکبارگی پیچیدهام
این بار من یکبارگی از عافیت
ببریدهام
دل را ز جان برکندهام وز چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن
سوزیدهام
این بار عقل من ز من یکبارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
ای مردمان ای مردمان از ما نیاید
مردمی
دیوانه نندیشد از این کاندر دل اندیشیدهام...
از زخم او زاری مکن دعوی
بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن ، روانه کن ، روانه کن
آینه صبوح را ترجمه
شبانه کن ، شبانه کن ، شبانه کن
ای پدر نشاط نو در رگ جان ما برو ، در رگ جان ما برو
جام فلک نما شو وز دو
جهان روانه شو روانه شو
ای خردم شکار تو ، تیر زدن شعار تو
شست دلم بدست کن جان مرا نشانه کن نشانه
کن