نام
|
تلفظ
|
معنی
|
آئین |
Ā-'in |
روش، دین |
آئینه |
Ā-'i-ne |
سطح صاف و صیقل یافته شیشه ،
که تصویر را منعکس سازد |
آبادیس |
Ābādis |
یکی از موبدان در عصر
هخامنشیان، پزشک نامی در ایران باستان |
آبان |
Ābān |
ایزد نگهبان آب ، ماه هشتم سال
خورشیدی |
آباندخت |
Ābān-dokht |
نام همسر دارا، شاهنشاه
هخامنشی |
آبتاب |
Āb-tāb |
درخشان ، مشعشع ،صاف چون آب
زلال |
آبتین |
Ābtin |
نام پدر فریدون ، صاحب گفتار و
کردار نیک |
آبدین |
Ābdin |
همیشه ، جاودانه |
آبرخ |
Āb-rokh |
آبرو ، خوی ، اعتبار ، جاه |
آبگون |
Āb-goon |
به رنگ آب ، مانند آب ، کنایه
از هر چیز پاکی |
آبگین |
Āb-gin |
آئینه ، مرآت ، آبگینه |
آبگینه |
Āb-gine |
شیشه ، بلور ، الماس |
آبنوس |
Ābnoos |
نام دختری در داستان ویس
ورامین ، نام درختی است دارای چوب سیاه رنگ و پُر ارزش که بیشتر
در نواحی آبنیک Abnikهند و ماداگاسکار می روید |
آپادانا |
Āpādānā |
تالار بزرگ پادشاهان هخامنشی
در تخت جمشید |
آپریس |
prisĀ |
نام یکی از فرعونهای مصر
همزمان با بُخت النصر |
آترین |
Āt-rin |
نامی است که در سنگ نبشته های
بیستون ثبت شده است |
آتنا |
Ātenā |
ببخشای، عطا کن ، (الهه) مظهر
اندیشه |
آتوسا |
Ātoosā |
نام زنان عصرهخامنشی ، دختر
کوروش اول |
آتیلا |
Ātilā |
پادشاه قبیله هون که روم را به
تصرف درآورد |
آدریان |
Ādriān |
آدریانوس ، امپراطور روم که 21
سال سلطنت کرد |
آدرین |
Ādrian |
نام یکی از بزرگان روم |
آذر |
Āzar |
آتش ، نار ، اخگر ، ماه نهم از
سال شمسی |
آذر افروز |
Āzar-afrooz |
آتش افروز ، نام پسر مهرنوش و
اسفندیار ، نام ققنوس پرنده افسانه ای |
آذر رُخ |
Āzar-rokh |
نام شهری در شام |
آذر سام |
zar-sāmĀ |
پهلوان مقدس و پاک |
آذر فروغ |
Āzar-foroogh |
شراره آتش |
آذربرزین |
Āzar-barzin |
یکی از سرداران هخامنشی در
زمان داریوش ، نام پسر فرامرز پسر رستم |
آذربهرام |
Āzar-bahrām |
نام آتشکده ای درعهد ساسانی،
پسر آذرنوش |
آذرپاد |
Āzar-pād |
ساتراپ آذربایجان در زمان
داریوش سوم |
آذرپناه |
Āzar-panāh |
یکی از ساتراپ های آذربایجان |
آذرچهر |
Āzar-chehr |
آتشرخ ، دارای چهره آتشین |
آذرخش |
Āzarakhsh |
برق، صاعقه |
آذردُخت |
Āzar-dokht |
دختر آتش، دختر زیبا |
آذرفر |
Āzar-far |
دارای فـّر و شکوه آتش ، نام
یکی از بزرگان عهد هخامنش |
آذرگل |
Āzar-gol |
نام گلی به رنگ سرخ شبیه به
شقایق |
آذرگون |
Āzar-goon |
گیاهی از تیره مرکبیان ، به
رنگ آتش ، گل همیشه بهار |
آذرماه |
Āzar-māh |
ماه آذر، مجازاً زنی به زیبایی
ماه و درخشش آذر |
آذرمهر |
Āzar-mehr |
موبدی در زمان قباد و آتشکده
ای در عهد باستان |
آذرمیدخت |
Āzar-mi-dokht |
دختر خسرو پرویز |
آذرمینا |
Āzar-minā |
نام شخصی در زمان هخامنشیان که
کارهای خارق العاده انجام می داده است |
آذرنگ |
Āzarang |
به رنگ آتش ، درد و رنج ،
نورانی ، محنت دشوار و سخت |
آذرنوش |
Āzar-noosh |
نام آتشکده دوم از جمله هفت
آتشکده ی فارسیان ، نام پسر اسفندیار |
آذرهمایون |
Āzar-homāyoon |
زنی ساحره از نژاد سام |
آذروان |
Āzar-vān |
پیشوا و نگهبان و نگهدارنده
آتشکده |
آذریار |
Āzar-yār |
نگهبان و نگهدار آتش در آتشکده |
آذریاس |
Āzar-yās |
گلی معطر ، یاس آتشین |
آذرین |
Āzarin |
آتشین، گل بابونه، آتش بن ،
سرخ گونه |
آذن |
Āzen |
به معنی دربان و حاجب |
آذین |
Āzin |
تزیین ، آرایش ، زیور ، نام
فرمانده لشکر بابک خرمدین |
آذین دخت |
Āzin-dokht |
کنایه از دختر شایسته ، دختری
که وجودش موجب آرایش و ارج دیگران است |
آذین فر |
Āzin-far |
باشکوه و زیبایی آرایش شده ،
تزیین شده |
آرا |
Ārā |
آراینده ، نام پادشاهی در
ارمنستان ، آرایش |
آرازش |
Ārāzesh |
صدقه ، انفاق در راه خدا |
آراسته |
Ārāste |
مزین ، منظم ، مرتب ، آماده ،
مهیا |
آرام |
Ārām |
آرامش ، ثبات ، استراحت ، آشتی
، وقار ، سکون ، نام فرزند سام بن نوح |
آرام بخت |
Ārām-bakht |
باثبات و آرام ، بخت و اقبال |
آرام بُن |
Ārām-bon |
خونسرد و آرام |
آرامجو |
Ārām-joo |
جوینده آرامش ، آرامش طلب |
آرامدخت |
Ārām-dokht |
دختر آرام و سازگار |
آرامش |
Ārāmesh |
سکون ، فراغت ، راحت ، صلح ،
ایمنی |
آرامی |
Ārāmi |
نام شاهزاده ای که با سمیرامیس
جنگ کرد و کشته شد |
آرامیان |
Ārāmiyān |
پنجمین پسر سامبن نوح ، ساکن
سوریه و بین النهرین |
آران |
Ārān |
نام مرکز کویراست به کاشان،
آرنج ، یکی از اُمرای آذربایجان در عهد باستان |
آراک |
Ārāk |
جزیره |
آرتا |
Ārtā |
مقدس، پاک |
آرتاباز |
Ārtā-bāz |
فرمانده گردونه های کوروش |
آرتان |
Ār-tān |
پدر همسر داریوش |
آرتمن |
Ārteman |
برادر خشایار شاه |
آرتمیس |
Ārtemis |
فرمانده نیروی دریایی خشایار
شاه در جنگ سالامین ، دیانا |
آرتین |
Ārtin |
هشتمین پادشاه ماد |
آردخت |
Ār-dokht |
دختر آراینده ، مشاطه گر |
آردین |
Ārdin |
منسوب به آرد ، از آرد ، آلوده
به آرد |
آرزم |
Ārazm |
جنگ ، کارزار |
آرزو |
Ārezoo |
مراد ، خواهش ، خواسته ، تمنا
، کام ، دختر ماهیار که بهرام گور او را به همسری گرفت |
آرسته |
Āraste |
مخفف آراسته، مزیّن |
آرسیما |
Ārsimā |
سفیر داریوش سوم به سوی اسکندر |
آرش |
Ārash |
کمانگیرمعروف ، جد اعلای
اشکانیان ، تابان ، درخشان |
آرشا |
Ārshā |
زور ، توان ، قدرت ، نیرو |
آرشام |
Ārshām |
جد داریوش بزرگ ، مرد نیرومند
، پُرتوان |
آرشاویز |
Ārshāviz |
مرد مقدس ، فرهاد چهارم هفتمین
پادشاه اشکانی |
آرشک |
Ārshak |
ارشک ، بنیانگزار اشکانیان |
آرمان |
Ārmān |
آرزو، امید ،حسرت، هدف |
آرماندخت |
Ārmān-dokht |
دختری که دیدارش آرزوی قلبی
دیگران است |
آرماندیس |
Ārmāndis |
مانند آرزو ، آرزوگونه |
آرمین |
Ārmin |
نام پسر بزرگ کیقباد ، آرزو |
آرمین دخت |
Ārmin-dokht |
نام یکی ازشاهزاده خانم های
باستان، دختر آرزو |
آرمینه |
Ārmine |
نام دختران در ارمنستان |
آرنگ |
Ārang |
رنگین ، آرنج ، مکر ، فریب و
حیله |
آروند |
Ār-vand |
فـّر ، شکوه ، زیبایی ، شوکت |
آروین |
Ārvin |
تجربه، آزمایش ، آزمون |
آریا |
Āryā |
ایالات قدیم ایران که امروز
مشتمل بر خراسان شرقی و سیستان است ، آزاده ، نجیب ، نژاد اصلی
ایرانیان ، اصیل ، بادوست ، باوفا |
آریا برزین |
Āryā-barzin |
برادرزاده داریوش بزرگ ، یکی
از سپهسالاران ایران در زمان هخامنشی |
آریا چهر |
Āryā-chehr |
دختری که چهره اش نشان دهنده
نژاد آریایی است |
آریا دخت |
Āryā-dokht |
دختر آریایی |
آریاراد |
Āryā-rād |
آریایی شجاع |
آریاز |
Āryāz |
رهنما و رهبر |
آریافر |
Āryā-far |
دارای فـّر و شکوه آریایی |
آریاگل |
Āryā-gol |
نجیب زاده |
آریامنش |
Āryā-manesh |
نام پسر داریوش کبیر، دارای
خلق و خوی آریایی |
آریان |
Āryān |
منسوب به آریا ، نام دختر
مینوس پادشاه اساطیری یونان |
آریانا |
Āryānā |
منسوب به آریا ، آریایی |
آریاند |
Āryānd |
فرماندار کمبوجیه در مصر |
آرین |
Ārian |
آریایی |
آرین راد |
Ārian-rād |
آریایی شجاع ، نام پسر اردشیر
دوم |
آریو برزن |
Āryo-barzan |
یکی از سرداران داریوش سوم |
آزاد |
Āzād |
تندرست ، سالم ازدد ، نام نوعی
ماهی بزرگ و لذیذ در دریای خزر، سربلند ، وارسته |
آزاد بر |
Āzād-bar |
قریه ای از لورا و شهرستانک در
منطقه تهران |
آزاد مهر |
Āzād-mehr |
پسر سلطان ابراهیم غزنوی |
آزادان |
Āzādān |
جمع آزاد ، نامقریه ای نزدیک
اصفهان |
آزادبخت |
Āzād-bakht |
دارای بخت و اقبال آزاد |
آزادچهر |
Āzād-chehr |
خوشرو ، دارای نژاد آزاد ، نام
پسر ابراهیم غزنوی |
آزاددخت |
Āzād-dokht |
دختر آزاده و رها، همسر شاپور
اول ساسانی |
آزاده |
Āzāde |
رها ، آزاد ، نام مادر گشتاسب
، نجیب ، اصیل |
آزادی |
Āzādi |
نامی رایج در پارسی دری
، رهایی |
آزر |
Āzar |
نام پدر ابراهیم (ع ) |
آزرپاد |
Āzar-pād |
نگهبان آتش |
آزرم |
Āzarm |
شرم و مهر و محبت ، عزت |
آزرم چهر |
Āzarm-chehr |
با چهره متفکر |
آزرم دخت |
Āzarm-dokht |
دختر مهربان ، بامحبت و سالم |
آزرمان |
Āzarmān |
همیشه جوان |
آزرمجو |
Āzarm-joo |
جوینده آزرم ، با شرم و حیا |
آزرمیدخت |
Āzarmidokht |
دختر شرمگین و باحیا ، دختر
پرویز بن هرمز بن انوشیروان |
آزرمین |
Āzarmin |
شرمگین و باحیا |
آزرمینه |
Āzarmine |
زن با حیا |
آزرون |
Āzaroon |
پاک و مقدس |
آسابانو |
Āsā-bānoo |
بانوی باوقار،نام یکی از
بانوان اساطیری |
آسادخت |
Āsā-dokht |
دختر باوقار |
آساره |
Āsāre |
ستاره |
آسانا |
Āsānā |
بی رنج و تعب ، دختر زیباروی |
آسایش |
Āsāyesh |
راحت ، استراحت ، آسودگی ،
فراخ |
آسمان |
Āsemān |
فرشته موکل بر امور و مصالح
آسمان روز ، فضایی که در اطراف کره زمین وجود دارد، نام کوهی
درجنوب ایران |
آسوده |
Āsoode |
فارغ یافته ، آرمیده ، تسکین
یافته ، خوش و مسرور |
آسیا |
Āsyā |
آسیه |
آسیه |
Āsiye |
نام همسر فرعون که موسی( ع )
را پرورش داد، زن اندوهگین ، مؤنث آسی |
آشنا |
Āshenā |
یار و دوست ، همصحبت |
آشیان |
Āshiyān |
لانه حیوانات ، خانه ، طبقه و
مرتبه |
آصال |
Āsāl |
شبانگاه ، نزدیک غروب |
آصف |
Āsef |
پسر برخیا ، نام دبیر حضرت
سلیمان پیامبر |
آصفه |
Āsefe |
مؤنث آصف ، مجازاً زن خردمند و
دانا |
آغا |
Āghā |
بیگم ، خانم ، خاتون ، بی بی |
آفاق |
Āfāgh |
جمع اُفق ، اطراف ، کشورها ،
کرانه های آسمان ، جهان |
آفتاب |
Āf-tāb |
پرتو و روشنی خورشید ، گرمی و
روشنایی ، فروغ |
آفتاب روی |
Āftāb-rooy |
آن که چهره اش مانند آفتاب
باشد ، خوشگل ، زیبا |
آفرنگ |
Āf-rang |
حشمت ، جلال ، زیبایی |
آفریده |
Āfaride |
خلق شده، مخلوق |
آفرین |
Āfarin |
شادباش ، کلمه تحسین ، ستایش ،
دعای نیک |
آقاسی |
Āghāsi |
بزرگ ، مهتر ، رئیس غلامان |
آگاه |
Āgāh |
هوشیار ، زیرک ، مطلع ، باخبر
، واقف |
آلا |
Ālā |
سرخ کمرنگ، پشت گـُلی |
آلاله |
Ālāle |
لاله سرخ، شقایق |
آمال |
Āmāl |
جمع امل ، آرزوها ، امیدها |
آمنه |
Āmane |
مادر حضرت محمد (ص ) ، پشته
هیزم |
آموده |
Āmoode |
لعل، مروارید به رشته کشیده ،
آراسته ، پرده |
آمون |
Āmoon |
لبریز ، مملو ، رود جیحون |
آمین |
Āmin |
اجابت کردن ، پذیرفتن |
آمین |
Āmin |
بی خوف و ترس ، ایمن |
آنا |
Ānnā |
مادر، دایه |
آناهیتا |
Ānāhitā |
ستاره ناهید ، پاک، بی آلایش ،
معصوم ، بی گناه |
آناهید |
Ānāhid |
ناهید، آناهیتا |
آنوشا |
Ānooshā |
نغمه، صدا، آهنگ |
آنیس |
Ānis |
نامی برای زنان |
آنیسه |
Ānise |
زن نیکو ، انس گیرنده و رام
شده |
آنیه |
Āniye |
ظروف، آبدانها |
آهنگ |
Āhang |
قصد ، عزم ، عزیمت ، حمله ،
صولت ، اراده |
آهو |
Āhoo |
غزال ، غزاله ،عیب ، کنایه از
چشم معشوق ، شاهد |
آهودخت |
Āhoo-dokht |
دختری که چشمان زیبا چون آهو
دارد |
آوا |
Āvā |
آهنگ ، صدا ، نغمه ، بانگ |
آورد جو |
Āvard-joo |
جنگجو، مبارز |
آورد خو |
Āvard-khoo |
شرور |
آونگ |
Āvang |
شبنم، ژاله |
آویز |
Āviz |
گیاهی از تیره موردیها که گل
آن به رنگ قرمز و به شکل زنگ است |
آویزه |
Āvize |
گوشواره کردن ، بند گرفتن |
آویژه |
Āvizhe |
خالص ، خاص ، معشوق ، پاکیزه |
آویشن |
Āvishan |
نوعی گیاه خوشبو از تیره
نعنایان، کنایه از گیسوی معشوقه |
آیت |
Āyat |
نشان ، علامت ، معجزه |
آیدا |
Āydā |
خوشحال ، شاد ، مانند ماه |
آیدین |
Āydin |
شهری در جنوب شرقی ترکیه ،
روشن ، تابناک |
آیلی |
Āyli |
ماه دار، زیبا |
آیلین |
Āylin |
نور و روشنایی |
آیناز |
Āynāz |
نهایت زیبایی و جمال |
آیه |
Āye |
نشان ، علامت ، هریک از جمله
های قرآن |
آیین |
Āyin |
روش، سنت، شریعت،آذین |